به سراغ يكي ديگر از برجسته هاي قشر معلول آمده ام. لبخندي كه هميشه روي لبهاي هانيه است.من را كنجكاو كرد تا بخواهم بيشتر از او و خانواده اش بدانم . معلوليت او هيچ مانعي براي ادامه تحصيل و كسب موفقيت هايش نبوده؛ كسب رتبه اول استان تهران ؛پايه چهارم ابتدايي در مسابقات حفظ قرآن، رتبه سوم در رشته پوچيا ( ورزش معلولين جسمي حركتي ) ، رتبه اول شهر تهران در مسابقات علمي درس تاريخ و رتبه دوم جشنواره فرهنگي هنري باور در بخش داستان و چاپ كتابهاي ( تولدي دوباره و قهرمان عرصه زندگي )و… از موفقيتهاي او به شمار مي آيند، اما به نظر من اميد و انگيزه هانيه براي كسب موفقيت هاي بيشتر و مبارزه با مشكلات بزرگترين موفقیت او بوده است .
لطفا به طور كامل خودتان را معرفي كنيد ؟
هانيه عرب متولد 24/7/1369 داراي معلوليت جسمي و حركتي از نوع سي پي با 95 در صد معلوليت جسمي و در حال حاضر دانشجوي ترم هفت رشته حقوق هستم مقطع كار شناسي .
• از چه زماني دچار معلوليت شده ايد ؟
شش ماهه به دنيا آمدم و همين تولد زود هنگام بود كه موجب نرسيدن اكسيژن به مغز و فلج مغزي ام شد .
• در مدت تحصيل هميشه رتبه اول را كسب كرده ايد، با هوش و استعدادي كه داشتيد آيا در خانه كسي كمكتان مي كرد ؟
بله مادرم بزرگترين كمك من در منزل بود. مطالب درسي را ميگفتم او يادداشت مي كرد و براي اينكه كمتر وقتم هدر رود درسها را از من مي پرسيد و در مواقعي كه مشكل داشتم برايم توضيح مي داد.
• موضوع داستانتان كه در جشنواره باور موفق به كسب رتبه دوم شد؛ چه بود؟ و جرقه نوشتنش چطور در ذهنتان شكل گرفت؟
اسم داستان ” دختري با موهاي قهوه اي ” بود . كه موضوعي كودكانه و تخيلي داشت با تشويق هاي دبيران ادبيات از جمله خانم زهره اعتضاد و خانم آرام به نوشتن آن اقدام كردم .
• بار اول چطور متوجه شديد كه قدرت داستان نويسي داريد ؟
با مطالبي كه در كلاس ارائه مي دادم و راهنمايي و تشويق معلم هاي مدرسه و پدر و مادر عزيزم
• چگونه در رفت و آمد به مدرسه پدر و مادر همراهيتان مي كردند؟
با توجه به مشكلات سرويس و بعد مسافت بايد 4 صبح از خواب بيدار شده و از منزل خارج مي شديم يك ساعت و نيم در راه بوديم تا به محلي كه راننده سرويس مشخص كرده بود برسيم. دو مسير را با وسيله نقليه عمومي طي مي كرديم و بعد من سوار سرویس مي شدم و حدود ساعت 3 بعد از ظهر نيز مادرم باز در مكاني كه راننده مشخص كرده بود منتظر مي ماند و حدود 4 و 30 دقيقه بعد از ظهر ما به منزل مي رسيديم . متاسفانه از جهت سرويس دهي و رفت و آمد با ما همكاري نمي شد و پدر ومادرم مجبور بودند هر روز مسافتي مرا همراهي كنند .
• هر روز به مدرسه مي رفتيد ؟ يا بعضي روزها ؟
بله هر روز شايد در مدت يك سال تحصيلي بدون غيبت .
• از تفريح ها و بازي هاي دوران كودكيتان بگوييد؟
من اصلا در دوره كودكي بازي نداشتم فقط وسايل فكري و توانبخشي بود كه به عنوان ساعت تفريح و بازي من استفاده مي شد به خاطر مشكلات و ناتوانيهايي كه داشتم نمي توانستم از وسايل تفريحي پاركها و مكانهاي تفريحي استفاده كنم و باز هم متاسفانه در اين جور مكانها حقوق و نيازهاي ما در نظر گرفته نمي شد .
• در ارتباط با هم سن و سال هاي خودتان كه معلوليتي نداشتند، مشكلي نداشتيد ؟
در دوره راهنمايي زماني كه من به موسسه زبان انگليسي مي رفتم دانش آموزان چون مي دانستند من نمي توانم بنويسم و نياز به جزوه آنها دارم، بعد از اتمام كلاس؛ سريع از كلاس خارج مي شدند كه من از جزوه آنها كپي نگيرم و معلم كلاس با اينكه مي دانست من استعداد و حافظه لازم را دارم، مي گفت كل مطلب روي تخته را حفظ كن ، ولي حجم بالاي مطالب اين اجازه را به من نمي داد و من از اين برخورد ها ناراحت مي شدم. ولي در دوره پيش دانشگاهي؛ هم مسئولان مركز و هم دانش آموزان برخورد بسيار خوب و منطقي با من داشتند .
• با همه سختيها يي كه پشت سر گذاشتيد؛ چطور تصميم گرفتيد ادامه تحصيل بدهيد و به موفقيت هاي خودتان اضافه كنيد ؟
عشقي كه به درس داشتم من را مجاب كرد همه سختيها را به جان بخرم در حال حاضر دانشجوي ترم هفت رشته حقوق دانشگاه نور طوبي تهران هستم كه دانشگاهي مجازي است . من در منزل درسهاي بسيار سخت حقوق را با (DVD) مطالعه مي كنم و فقط براي امتحان به دانشگاه مي روم و امتحان مي دهم و گاهي اوقات برايم سوالاتي پيش مي آيد ولي نمي توانم به رفع آنها اقدام كنم . هرچند دانشگاه كلاس حضوري براي رفع اشكال دارد ولي شرايط محيطي ( رفت و آمد و پله و…) براي حضور من مناسب نيست . الان كه مي بينم عليرغم تمام مشكلات توانسته ام تا اين سطح ادامه تحصيل بدهم بي نهايت خوشحالم و موقعيت كنوني ام را مديون لطف خدا و صبر پدر و مادر عزيزم مي دانم .
• موفقيت ديگري كه در سال 92 كسب كرديد چاپ كتاب “قهرمان عرصه زندگي” بود ، هدفتان را از نوشتن بيشتر توضيح دهيد ؟
بله حرفهاي ناگفته دلم را در كتابهايم چاپ كردم. با نوشتن داستان (قهرمان عرصه زندگي ) اميدوارم بتوانم بخشي از واقعيت هاي زندگي معلولين را به تصوير بكشم و از توانمنديهاي آنان سخن بگويم . اين مهم نيست كه ديگران درباره تو چگونه فكر مي كنند مهم اين است كه تو خود را چگونه مي بيني ! اين داستان را تقديم به همه كساني میکنم كه توانايي هاي خود را باور كردند و به آنهايي كه تاثير پذيرند .
و با نوشتن (كتاب تولدي دوباره )آواز زندگي را بخوان، گرچه دلي پر درد داري. در ميان امواج زندگي ايستادگي كن، اگر چه تيغ هاي تيز سرنوشت زخمهاي عميقي را بر روحت ايجاد كردند. در ساز زندگي نُت هاي عشق و محبت را بياموز حتي به آنان كه گلبرگ هاي احساست را زير پا مي گذارند و وجود ارزشمندت را نا ديده مي گيرند. در ميان رود پر خروش زندگي اميدوار و پر نشاط باش اگر چه سنگهاي نااميدي مسير عبورت را مسدود كنند .
• آيا رشته حقوق مورد علاقه شما بود یا اينكه به دليل محدوديتها يي اين رشته را انتخاب كرديد ؟
حقيقتا انتخاب رشته حقوق الويت سوم من بود و الويت اول من رشته ادبيات بود؛ چون عاشقانه اين رشته را دوست داشتم و با روحيات من بيشتر سازگار بود تا رشته حقوق، ولي چون رشته ادبيات را در دانشگاه مجازي نداشت رشته حقوق را انتخاب كردم . اما در حال حاضر با نوشتن داستان كوتاه و دل نوشته، كه هاله اي از ادبيات است، با لطافت ادبي قوانين سخت حقوق را نرم و لطيف مي كنم .
• آرزو هاي گمشده ؟
مي گويم خورشيد با طلوعش اميد دوباره اي به زندگي مي دهد؛ براي همين وبلاگم را خورشيد تابان آرزوها ناميدم .
ميگويد صبح شروع دوباره اي باري رسيدن به موفقيت است.
ميگويد مادر ايسگاه اميد فرزند است و مي نويسد هر ثانيه فرصت تازه اي است براي شكفتن گل توانايي ، پس اميدوار باش و در تاريكي چراغي بيافروز .
• ناگفته هاي هانيه ؟
به اميد روزي كه همه انسانها در كمال آرامش و اميدواري در كنار هم زندگي كنند. اميد مانند ترانه اي است كه بايد آن را مرتب با خود زمزمه كرد و مي خواهم به تمام دوستانم بگويم كه اگر هر چيزي بخواهند مي شود و از پدر و مادر عزيزم كه در هيچ شرايطي تنهايم نگذاشتند و مشوق اصلي من در تمام كارهايم بودند و هستند تشكر ويژه اي داشته باشم . به اميد روزي كه بتوانم ذره اي از زحماتشان را جبران كنم .
منبع : مجله تلاش سبز/سال دوم/شماره 5/پائیز 92