پذیرفتن فرزند معلول
چشمهای ما که به استخوانبندی کوچک و نرم کودکی میافتد، قلبمان ملایمتر میتپد و متوجه میشویم مهر در روحمان خودنمایی میکند. پس قدمی جلوتر میرویم تا با نشاندن لبخندی کوچک و گذرا در صورت این فرشته، از شوق حضورش لذت بیشتری ببریم.
حال اگر حادثهای او را از داشتن پدر و مادر محروم کرد، کدام نیکی بالاتر از پذیرفتنش به فرزندخواندگی است؟ و این آن لبخندی است که ماهها و سالها ماندگار خواهد بود.
گاه نامهربانیهای طبیعت و گاه پی بردن به حقیقت زندگی، زوجی را راهی شیرخوارگاه میکند. در هر حال دردآور است وقتی میبینیم که زنان و مردان ایرانی حتی زمانی که با نیتی خیر، تصمیم به گرفتن فرزندخوانده میگیرند، علاوه بر جنسیت، «زیبایی» و «سلامت» کودک را هم ملاک انتخاب قرار میدهند.
اما چرا؟ معیارهای زیبایی و عدم معلولیت برای عشق ورزیدن به آدمی چه اهمیتی دارد؟ شاید معیار دوم را با دلایلی چون سختی پرستاری، هزینههای درمانی، ناآگاهی و غیره بتوان توجیه کرد اما باید گفت این أمر نشانی از این است که جامعه ما انسان را در حد کالایی بیجان پایین آورده و یا هنوز به مفهوم واقعی مسئولیتپذیری عاطفی در والدین نرسیده.
بنا به گفته مسئولان بهزیستی، در کشورهای پیشرفته شیرخوارگاه وجود ندارد. نبود چنین محلهایی برای نگهداری از کودکان بیسرپرست یا بدسرپرست گویای آن است که باورهای مردم را میتوان به مسیری درست هدایت کرد.
بنابراین رسانهها، مدارس، کتابها، فیلمها و شخصیتهایی که الگوهای جامعه ما هستند رسالت بزرگی برای هدایتگری بر عهده دارند. آنها باید آموزش بدهند که زنان و مردان علاوه بر در نظر گرفتن تجربه والد شدن، نعمت زندگی بخشیدن بیمنفعت را نیز نباید فراموش کند.
پس جای بسی خوشحالیاست اگر زوجهایی داشته باشیم که خواهان فرزندان معلول باشند. اما ناآگاهی از چگونگی نگهداری و هزینههای درمانی این کودکان، سبب شده تا آنها محتاط عمل کنند. پس باید اشاره کرد بهزیستی با دادن تسهیلاتی چون آموختن چگونگی نگهداری از یک معلول و کمک به تأمین هزینههای درمان او، میتواند حامی چنین خانوادههایی باشد.
در پایان بیلطفی است که به اخبار خوش فرزندخواندگی توجه کرد. زیرا اطلاعات به دست آمده ثابت میکند اخیراً با تغییر بعضی از قوانین، فرزندخواندگی در کشور ما رشد چشمگیری داشته و حتی تابوی گریز از پذیرفتن فرزند معلول نیز از سال 96 به بعد شکسته شده است.
محمد حشمتی فر