“اتفاق تلخی بود ولی افتاد، دنیا هم به آخر نرسید، ناامیدی برایم معنایی ندارد، عصای سفید هم به دست نمیگیرم مانع از رشد و افزایش توان سایر حواسم میشود، ترحم مردم را هم نمیخواهم، قابلیتهای زیادی دارم که باید همه آنرا باور کنند و …”
این جملات را جوان 23 سالهای هر روز تکرار میکند که در سن 10 سالگی بینایی خود را از دست داد، اما هرگز ناامید نشد، از جامعه دوری نکرد و به دانشگاه رفت و در حال حاضر برای اثبات تواناییهایش در حوالی خمینی شهر کارگاه پرورش قارچ دارد.
زادگاه و محل سکونت این جوان موفق در محله “ولاشان” از توابع شهر دُرچه و در حومه غربی اصفهان است. علیرضا امینی متولد سال 1371 است. او از همان دوران کودکی مبتلا به بیماری مادرزادی “آب سیاه چشم” بود، وی میگوید: « در شش سالگی بینایی چشم راستم را از دست دادم و کم کم فشار به چشم چپم شروع شد و تحت عمل جراحی قرار گرفتم.»
به مدرسه خاص نابینایان نرفتم
طی یک جراحی پزشکی دستگاهی برای کاهش فشار در چشم چپم قرار گرفت، اما سودی نداشت، یک روز در حین بازی فوتبال توپ به همین چشمم برخورد کرد و در سن 10سالگی به کلی جهان برایم تیره و تار شد، البته در تمام این سالها امیدهایی در حد 10 درصد برای عمل جراحی چشم و به دست آوردن بینایی مجدد شنیدهام.
وی که زمانی را در شوک و ناامیدی زندگی میکرد، اظهار میکند: طبیعی است فردی که دارای نعمت بینایی است وقتی از این نعمت محروم میشود دچار شوک و یاس شدید میشود، من به چنین وضعیتی دچار شدم، اما امید را سریع به خودم باز گرداندم، خط “بریل” یاد گرفتم و به مدرسه برگشتم.
وی ادامه میدهد: هرگز به مدارس ویژه نابینایان نرفتم، بلکه دوران راهنمایی، دبیرستان و پیشدانشگاهی را در کنار دانشآموزان سالم و عادی در ولاشان، دینان و خمینی شهر گذراندم، البته در زمان امتحان مشاور حاضر در مدرسه به خط “بِرِیل” امتحان میگرفت و سپس آنرا به فارسی برمی گرداند و برای تصحیح به معلمان تحویل میداد.
علیرضا که رشته تحصیلی علوم انسانی را انتخاب کرد و در سطح دانشآموزان استثنایی استان همواره رتبههای یک تا سوم را کسب میکرد، میگوید: معدل امتحاناتم همیشه بالای 18 بود، سپس در سال 89 در رشته روانشناسی دانشگاه پیام نور قبول شدم و الان مشغول به تحصیل هستم.
وی که از همان دوران نوجوانی از دوستانش جدا نشد و با آنها به شنا میرفت، اظهار میکند: از بیکاری بیزار بودم، میخواستم درآمد مستقل داشته باشم، بنابراین در مواقع برداشت محصولاتی مانند چغندر، شلغم و حتی برنجکاری، همپای دوستانم به کار در زمینهای مردم مشغول میشدم.
وی که از پنج سال قبل با دوستانش وارد کار پرورش قارچ شد، میگوید: البته اول در کارگاهی یکصد متری در اطراف دُرچه آغاز به کار کردیم، سپس در کارگاهی 500 متری در حوالی فلاورجان رفتیم و در حال حاضر نیز سه سالن به مساحت 760 متر در شهر اصغرآباد از توابع خمینیشهر را اجاره کردهایم.
علیرضا ادامه میدهد: سرمایهای نداشتم و کار را با قرض گرفتن از بستگان و رفقا شروع کردم، پنج سال قبل، خرید و مصرف قارچ برای مردم خندهدار بود اما در حال حاضر فرهنگ استفاده از این محصول بهتر شده و تقاضا برای آن زیاد است.
این روشندل که در شروع کار سختیهای زیادی را تحمل کرده است، تاکید میکند: بخاری گازی نبود و باید با بخاری نوع گازوئیلی سالن را گرم میکردیم از طرف دیگر دست و پایم میسوخت، زیاد بیخوابی میکشیدم، قفسهها به دلیل سستی زمین در کف سالنها فرو میرفت.
با منفی بافها حرف نزنید
علیرضا دوست ندارد پشت یک رایانه بنشیند دلش میخواهد کاری داشته باشد که آنرا توسعه دهد، او میگوید: دلم میخواهد به جامعه بگویم که معلولان از ترحم و بیتفاوتی مردم به یک نسبت متنفرند و باید درست مورد توجه قرار گیرند.
او که از عصای سفیدش استفاده نمیکند، اظهار میکند: ترجیح میدهم دست و پایم به دیوار بخورد و زخمی شود، اما به این وسیله متکی نباشم چون میخواهم سایر حواسم را قوی نگه دارم.
این روشندل موفق به تمام کسانی که مانند او دچار مشکل بینایی شده اند سفارش میکند: نخست این امر را حکمت خداوند بدانید، از فکرهای بیهوده دوری کنید، بیکار نباشید و با افراد منفی باف حرف نزنید.
ترحم به معلول رنجآور است
عفت امینی، مادر علیرضا است، او نقش مهمی در موفقیت پسرش دارد، وی به خبرنگار ایسنا میگوید: فرزندم دو ماه داشت که متوجه شدیم لکه سفید وسط چشمش حرکت میکند، او را نزد چشم پزشک بردیم و مشخص شد دچار بیماری “گلوکوم” یا همان” آب سیاه ” است، به دلیل این بیماری در شش سالگی چشم راستش نابینا شد.
وی ادامه میدهد: وقتی جراحان در بیمارستان فیض دستگاهی را برای کنترل فشار درون چشم چپش گذاشتند پس از مدت کوتاهی چشمش حالت افتادگی پیدا کرد و جراح چشم علیرضا نیز به تهران رفته بود و به دلیل برخی مسائل حرفهای هیچ کدام از چشم پزشکان بیمارستان فیض حاضر نشدند وی را مجددا عمل کنند.
مادر علیرضا اظهار میکند: سه عمل روی چشم علیرضا انجام شد اما سودی نداشت، پزشکان گفتند که باید به این امید باشید که سلولهای بنیادین را گرفته آزمایش کنیم و بعد به شبکیه پیوند بزنیم.
وی میگوید: در سن 10 سالگی دنیا برای علیرضا تاریک شد، برایم خیلی سخت بود چون مادر حاضر به تب کردن بچهاش هم نیست و از طرف دیگر مردم با ترحم به من و پسرم نگاه میکردند که رنجآور بود.
او ادامه میدهد: علیرضا با این موضوع به سرعت کنار آمد و از همان دوران بدون هراس از موتور و ماشین داخل خیابان و کوچه میرفت، نمرات خوبی داشت به طوری که هر سال جوایزی مالی از طرف خیرین شهرستان خمینی شهر میگرفت و در حال حاضر نیز در حساب کردن سرعت و قدرت زیادی دارد.
دولت برای معلولان شغل ایجاد کند
پرویز امینی، پدر علیرضا راننده تریلر است و برحسب اتفاق پس از تحویل بار خود در شهرضا با خستگی زیاد به منزل میرسد او سختیهایی که پسرش کشیده را فراموش نمیکند و میگوید: پس از اینکه پسرم به طور کامل بینایی خود را از دست داد مدام خودش را با دوستان و همبازیهایش مقایسه میکرد و زندگی برایش سخت بود من هم واقعا پاسخی برای سئوالاتش نداشتم.
این پدر هرگز به علیرضا ترحم بیهوده نمیکند و به او سخت میگیرد تا تمام کارهایش را خودش انجام دهد و خاطرنشان میکند: علیرضا برخی قطعات موتور ماشین سنگین مانند کاربراتور را باز و بسته میکند، روحیهاش بسیار خوب است برای همین سرمایهای فراهم کردیم تا در کار پرورش قارچ وارد شود.
خانواده علیرضا از کمکهایی که بوی ترحم بدهد متنفر هستند چه دولتی باشد چه مردمی و میگویند: متاسفانه جامعه ارزشی برای معلول قائل نیست، عیب مردم این است که از روی ترحم نگاه میکنند حتی عدهای هم به خاطر موفق بودنش به او حسادت میکنند.
پدر علیرضا میگوید: علیرضا تحت پوشش بهزیستی است و کارت شناسایی معلولیت هم دارد، نمیدانم چرا این نهاد وقتی میخواهد شهریههای دانشگاه علیرضا را پرداخت کند باید سه نامه ببریم و سه ماه دوندگی کنیم؟
وی معتقد است که دولت، صاحبان شرکتها و کارگاهها باید تواناییهای افراد معلول را باور کرده و شغلی برایشان ایجاد کنند، نابینایان استعدادهای نهفته زیادی دارند برای نمونه دختری روشندل در همین محله مدرک دانشگاهی مترجمی دارد ولی شرایط پیشرفت برایش مهیا نیست.
وی ادامه میدهد: دو سال پیش یکی از جراحان مدعی شد احتمال دارد که با یک عمل جراحی، بینایی علیرضا بازگردد، در کمیسیونی که چند متخصص تشکیل دادند این نظر رد شد چرا که معتقد بودند شبکیه چشم هنوز پارگی دارد و شرایط برای این امر مهیا نیست.
نگرش به توانایی معلولان باید تغییر کند
به گزارش ایسنا، علیرضا در سختیها تنها نیست، او شریک کاری خوش قلبی دارد که شرایط این روشندل را درک کرده و کارکردن با او را لذت بخش میداند.
سجاد مهرابی که شش سال قبل یعنی در زمان پیشدانشگاهی در خمینیشهر با علیرضا آشنا شده، میگوید: یک سال است که با او شریک شدهام و همواره روحیه قوی او برایم قابل ستایش بوده است و از کار کردن در کنارش بینهایت لذت میبرم.
شریک و دوست علیرضا برادری دارد که دو نوع معلولیت نابینایی و ناتوانی در راه رفتن را دارد، به همین خاطر “علیرضا” را خوب درک میکند و میگوید: جامعه دید خوبی به تواناییهای معلولان ندارد و ای کاش این نگرش تغییر کند و مردم بدانند یک معلول قابلیتهای زیادی دارد و باید به او فرصت شغلی داد از طرف دیگر دستگاههای دولتی همانند بهزیستی نیز توجه زیادی به این قشر نمیکنند.
دنیا هنوز روشن است
دنیا هنوز روشن است
دنیا هنوز روشن است
گزارش از: کامران صباغی، خبرنگار ایسنا- منطقه اصفهان