آرزو قنبری معلول موفقی که مدرس زبان انگلیسی و مربی ورزش بوچیاست
آرزویم زندگی در شهر بیپله است
اردیبهشت ماه ۱۳۸۴ بود که دختری معلول به نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری نامهای نوشت و در آن خواهان اجرای قانون حقوق معلولان در سطح کشور شد؛ نامهای با این سرآغاز: «سلام، آقای رییس جمهور!» حدود ۶ سال از آن روزها و این نامهنگاری میگذرد…
حالا به سراغ «آرزو قنبری» رفتهایم، نگارنده آن نامه؛ دختر معلولی که مدرس زبان انگلیسی است و مربی ورزش بوچیا. با پرسشیهایی متفاوت از زندگیاش که او را اینگونه موفق و توانا کرده و با سوالی مهمتر در این مدت چقدر به معلولان و خواسته قانونیشان جامه عمل پوشانده شد؟
از زندگی شخصیتان شروع کنیم، کودکیتان چگونه گذشت؟ علت معلولیت?تان چه بود؟ از بدو تولد دچار آن بودید؟
متولد ۲۷ مهر ماه سال ۱۳۶۱ هستم. مشکل من بیماری نخاعی- عضلانی است. این بیماری باعث ضعیفشدن نخاع میشود و روی همه عضلات بدن اثر میگذارد و آنها را ضعیف میکند. حدود ۱ سالگی خانوادهام متوجه شدند حالت راه رفتنم با دیگران متفاوت است و مرا پیش پزشک بردند و آزمایشهای پزشکی آغاز شد. برنامههای پزشکیای که ابتدا قرار بود نقش پیشگیرانه داشته باشد، بعد از مدتی به روشهای درمانی تبدیل شد به صورتی که یکی از برنامههای ثابت دوران کودکی من رفتن به مراکز فیزیوتراپی و کاردرمانی بود. از همان زمان متوجه شدم از نظر جسمی با دوستانم تفاوت دارم اما میتوانم به جرأت بگویم این بیماری در روحیه خانواده ۵ نفره ما تاثیر منفی نگذاشت و هرگز نشاط را از ما نگرفت.
از زمان مدرسه بگویید، چگونه گذشت؟
خانوادهام اصرار داشتند در مدارس عادی درس بخوانم و در محیط استثنایی نباشم. آنها میخواستند در محیط جامعهای زندگی کنم که افراد معلول و سالم با هم زندگی میکنند. هنگام ثبتنام مدرسه مشکل این بود که والدینم مجبور میشدند با اصرار مسوولان مدرسه را مجاب کنند که من هیچ زحمتی برای آنها ندارم ولی من، همیشه یکی از شاگردهای خوب مدرسه و یکی از فعالان فرهنگی هنری بودم، مقاله مینوشتم و تقدیرنامههای زیادی گرفتم، به این ترتیب دوران مدرسه طی شد و بعد وارد دانشگاه شدم.
از دانشگاه بگویید، خودتان و دیگران چطور با این معلولیت کنار میآمدید؟
«کنار آمدن» ساده نیست و این اتفاق در یک ساعت یا یک روز خاص نمیافتد. یک معلول همیشه با این مشکل درگیر است؛ وقتی بچه بودم، باید میپذیرفتم که نمیتوانم مانند دوستانم لیلی کنم و با این کنار میآمدم. وقتی مدرسه رفتم، فهمیدم نمیتوانم زنگهای تفریح در حیاط مدرسه بازی کنم اما میتوانستم کنار دوستانم روی میز و نیمکتها بنشینم، با هم حرف بزنیم، درس بخوانیم و… وقتی هم که وارد دانشگاه شدم، فهمیدم اگر کلاسی در طبقه دوم برگزار شود و دانشگاه آسانسور نداشته باشد، نمیتوانم به آن کلاس بروم ولی اگر امکانات مناسب برای یک فرد معلول وجود داشته باشد، تفاوتها به حداقل میرسد و پذیرش خیلی سریعتر اتفاق میافتد و نتایج بهتری در زندگی معلول و خدمت او به جامعه دارد. خوبی محیط دانشگاه آن است که نوعی بلوغ فکری در دانشجویان وجود دارد که باعث میشود پذیرش تفاوتها راحتتر باشد.
تحصیلات شما در چه رشتهای است؟
من کارشناس رشته زبان و ادبیات انگلیسی و فوقلیسانس یکی از گرایشهای این رشته به نام زبانشناسی هستم.
در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟
چند سالی است در فدراسیون ورزشهای جانبازان و معلولان مشغول کارم. حوزه کاریام در مدیریت محتوایی وبسایت فدراسیون، خبرنویسی و همینطور در بخش ترجمه است.
به درآمدتان نیاز دارید یا به دلیل علاقه شخصی مشغول کار شدهاید؟
هر دو، یک فرد دچار معلولیت، هزینههای زیادی در زندگی دارد؛ هزینههای درمانی، توانبخشی و هزینههای رفتوآمد بیشتری دارد چون ما نمیتوانیم از سرویسهای حملونقل عمومی استفاده کنیم و برای اینکه تواناییهایمان حفظ شود یا پسرفت نکنیم، باید مدام کاردرمانی و فیزیوتراپی برویم و ورزش کنیم. این بخش مادی قضیه بود و بخش دیگر از نظر روانی است. من بعد از دوره دیپلم همیشه کار کردهام و از نظر روانی به کار کردن نیاز دارم و فکر میکنم از چیزهایی که یاد گرفتهام، استفاده مثبت میکنم. در حال حاضر مشکلات اقتصادی برای همه وجود دارد و اما من از درآمدم راضی هستم و خدا را شکر میکنم.
از فعالیتهای خودتان در انجمن «باور» بگویید، از چه زمانی مشغول فعالیت در این انجمن شدید؟
جزو موسسان این انجمن بودم و اکنون جزو هیات امنای آن هستم. اوایل تاسیس به علت آزادتر بودن وقتم، فعالیت بیشتری داشتم اما در حال حاضر ارتباطم کمتر شده ولی دورادور با انجمن ارتباط دارم و اگر برنامهای باشد، در آن حضور پیدا میکنم.
شما مدرک مربیگری ورزش بوچیا هم دارید، در مورد این ورزش و افتخاراتی که تاکنون در آن کسب کردهاید برایمان توضیح بدهید.
این ورزش از ۳۰ سال پیش در دنیا مرسوم شد و در ایران نیز حدود ۷ سال است وجود دارد. بوچیا یک ورزش تفریحی- توپی مخصوص افراد معلول با سطح توانایی جسمی بسیار پایین است، اما این افراد باید قدرت هوش تحلیلی بسیار بالایی داشته باشند تا بتوانند موقعیتهای بازی را تحلیل کنند. در ایران در ۳ دوره این مسابقات شرکت کردم؛ در دوره اول مدال برنز گرفتم و در دوره دوم و سوم نیز نایب قهرمان شدم.
شما فعالیتهای اجتماعی زیادی دارید، به نظرتان بزرگترین مانع فعالیت معلولان در سطح جامعه چیست؟ علت آن باورهای مردم یا باورهای خود معلولان نیست؟
بیشتر از اینکه به باورهای افراد و جامعه ربطی داشته باشد، به وجود نداشتن امکانات مناسب مربوط است. اگر امکانات فراهم باشد، ناخودآگاه افراد معلول به سمت جامعه کشیده میشوند. سادهترین مثال این است که من و دوستانم قبل از اینکه بخواهیم وارد محیط کاری شویم، باید بپرسیم آیا آسانسور دارد یا نه؟ و بعد وارد بحث در مورد شرایط معمول کار شویم. اگر مشکلات برطرف شود و بتوانیم کار کنیم، به جامعهباوری و خودباوری میرسیم. این مساله به اجرای قوانین تصویب شده مثل قانون حمایت از حقوق معلولان برمیگردد که در سال ۱۳۸۳ در مجلس شورای اسلامی تصویب شد.
به همین علت بود که سال ۱۳۸۴ نامهای به کاندیداهای ریاست جمهوری فرستادید؟ در مورد این نامه بگویید.
بله، من به ۸ کاندیدای ریاست جمهوری نامهای نوشتم با عنوان «سلام آقای رییسجمهور!» که مخاطب رییسجمهور آینده ایران بود و در قالب یک نثر ادبی خواسته بودم این قانون گردوخاک نخورد. زمانی که آقای احمدینژاد بهعنوان رییسجمهور انتخاب شدند، به این نامه اینطور پاسخ دادند: «دخترم! استعدادهای خدادادی سرمایه عظیمی برای انسان است و شما باید صبور باشید» نامه دیگری نیز به ۴ وزیر و معاون اولشان نوشتند و خواستند پیگیر مسایل معلولان- بهخصوص اجرای دو بند از قانون که مربوط به حملونقل عمومی و حق ۳ درصد استخدام معلولان است- باشند.
دیدگاه شما به معلولیت چیست؟
من همیشه گفتهام آرزوی من زندگی در شهر بدون پله است! درحقیقت معلول به کسی گفته میشود که در ذهن خود مانعتراشی کند و پله بگذارد، در این زمان است که انسان دچار معلولیت شده است. انسان در محدودیت سازنده میشود.
منظورتان چیست؟
اگر به محدودیتها به عنوان فرصت نگاه شود، باعث سازندگی میشود، مثلا من و دوستانم برای اینکه به خودمان در درجه اول و خانوادههایمان و بعد به جامعه ثابت کنیم چیزی از افرادی که روی پاهای خودشان راه میروند کم نداریم، خیلی بیشتر تلاش میکنیم. این تلاشهاست که گاهی ما را از افراد سالم جلو میاندازد. من این را بسیاری اوقات به عینه دیدهام.
سلامت: شما بهعنوان یک زن که دچار نوعی معلولیت است، وقتی میبینید افرادی با سلامت جسمانی، برای عملهای زیبایی تن به تیغ جراح میدهند و از خودشان ناراضیاند، چه حسی پیدا میکنید؟
روح انسان زیبایی میطلبد و همیشه به دنبال آن است، با عملهای زیبایی مخالف نیستم اما بهترین جراح زیبایی خداست و به هرکس بهترین و زیباترین چهرهای که باید، داده است، به همین علت کسی را به این نوع جراحی تشویق نمیکنم و به عقیده من ضرورتی در انجام آن نیست.
نامهای به رییسجمهور
این، متن نامهای است که آرزو قنبری به نامزدهای انتخابات اسبق ریاستجمهوری نوشت:
سلام، آقای رییسجمهور!
… لطفا صبر کنید! میدانم عجله دارید و با سرعت از پلهها بالا میروید، ولی خواهش میکنم! لطفا بیایید پایین، با شما حرف دارم. میخواهم چیزی بگویم، پیش از رسیدن به آخرین پله، ۲۷ام خرداد را میگویم میتواند برای شما و حتی من اولین پله باشد.
من خواب دیدهام؛ خواب دیدم من با صندلی چرخدارم به یک جلسه دعوت شدم. شما هم آنجا بودید. بله شما قرار بود رییسجمهور شوید. جوانان دیگری هم آنجا بودند. بحث داغ بود. بحث مطالبههای اجتماعی … و شما هم یک لپتاپ گذاشته بودید روی پاهایتان و هر آنچه که آن جوانها میگفتند سریع Save میکردید تا بعد از ۲۷ خرداد یادتان نرود.
نسل سومیها فریاد میزدند: «ما میخواهیم در یک دنیای واقعی زندگی کنیم.» همه حرف زدند. بعد به من نگاه کردند. من هم به آنها نگاه کردم. من روی صندلی خودم بودم. آنها روی صندلیهای شما مهمان بودند. پرسیدند: شما خانم! نسل چندمی هستید؟
گفتم: نمیدانم، اما نه انقلاب دیدهام و نه در جنگ شرکت کردهام.
گفتند: تو دیگر چطور نسل سومی هستی؟ سکوت کردهای! دغدغه نداری؟
گفتم: احتمالا من نسل سومی با نیازهای خاص هستم.
گفتند:«بحث منحرف میشود.» و نگذاشتند حرفهای مرا Save کنید. آقای رییسجمهور! من دلم گرفت. میدانید من میدانستم سانسور، شاهکارهای ادبی و سینمایی را بیارزش میکند. من اینها را فهمیدم … میدانستم. اما درد من این بود که خودم سانسور شده بودم. مرا در همه جای این شهر سانسور کرده بودند.
در خواب دیدم که… نگذاشتند من چیزی بگویم. شما یک دفعه عصبانی شدید. هر آنچه آنها گفته بودند حذف کردید. تریبون را سپردید به من و گفتید: «یک فایل باز کردهام به نام مطالبههای اجتماعی دختری که روی صندلی خودش نشسته.» و من گفتم: «سلام آقای رییسجمهور. من روی صندلی چرخدار زندگی میکنم، دوستانی دارم که آنها هم صندلیهایشان چرخ دارد. دوستهای دیگری دارم که عصا دارند. بعضی دوستهایم چشم ندارند. بعضیهایشان گوش و بعضی زبان… آقای رییسجمهور! ما تا پارسال هیچ چیز برای خودمان نداشتیم. اما یک دفعه بعد از سالها زندگی و زندهبودن شانزدهم اردیبهشت سال ۸۳ دارای خیلی چیزها شدیم. بالاخره نمایندههای ما برای ما هم قانون نوشتند. اسم قانون ما که ۱۶ ماده دارد، «قانون جامع حمایت از حقوق معلولان» است. از بعد از آن روز است که گاهی فکر میکنیم احتمالا ما هم مثل آدمهای دیگر، آدمیم… آقای رییسجمهور! در این قانون تمام آرزوهای ما نوشته شده است. اول از همه اینکه اسم ما هم میتواند شهروند باشد و ما شهروندها، حقوق شهروندی داریم.
اگر این آرزوها روزی رعایت شوند، خانهها، ساختمانها و تمام اماکن عمومی، شبیه مدینه فاضله میشوند. پله نداشتن حق ما خواهد شد ما از صد درصد، ۳ درصد حق کارکردن خواهیم داشت. دیگر در هیچ اداره و شرکتی از ما به دید تحقیر نمیپرسند: «چه چیزهایی ندارید؟» بالاخره روزی از ما هم میپرسند: «چند کلاس سواد داری و چقدر عرضه؟!» پیادهروها مثل بهشت خواهند شد. آنقدر عریض میشوند که برای همه جا هست و دیگر هیچکس قیافهاش را با دیدن ما کج نخواهد کرد. وسایل نقلیه عمومی برای ما هم جا خواهند داشت. وای سوار اتوبوس میشویم… ما هم بلیت اتوبوس میخریم و بیشخصیت از دنیا نمیرویم…
آقای رییسجمهور! همهچیز را برایتان تعریف کردم و شما هم به شکل ناباورانهای پرسیدید: «آرزوهای شما همین است؟»
نمیدانم چه شد. فقط یادم میآید که انگار صندوق ویژهای را برای گرفتن رای آوردند و من همانجا از خواب پریدم.
از آن روز به بعد کاملا افسردهام. همه چیز را در آن خواب به یادماندنی گفتم اما یادم رفت بگویم یک سال از تصویب آرزوهای ما در قالب آن قانون ۱۶ مادهای گذشته و ما نگرانیم که لابهلای گرد و خاکها غبار فراموشی بر آنها بنشیند.
آقای رییسجمهور!
پیش از رسیدن به آخرین پله -۲۷ام خرداد- یادتان نرود من یک نسل سومی هستم با نیازهای خاص، روی صندلی چرخدارم.
منبع: هفته نامه سلامت، شقایق ضیایی و سید محمدرضا متقی
به نقل از سایت دفتر فرهنگ معلولین قم
2 دیدگاه
حامدرزازی
شماره همراه خانم آرزوقنبری برای ارتباط مستقیم ازشمامیتوانم تهیه کنم؟
نویسنده
باسلام خدمت شما دوست گرامی
در صورت تمایل دادن ایمیلی از ایشان امکان پذیر است ولی شماره ی ایشان بدون اجاه امکان پذیر نیست. با تشکر