تبعيض دو جانبه جنسيت و معلوليت در زندگی معلولان زن به گونه ای بوده است که جمعيت يک ميليون و 300 هزار نفری زنان معلول در کشور دچار مشکلات فراوان اجتماعی، فرهنگی شده اند . اين تبعيض به قدری جدی و فراگير بوده که تقريبا” کليه جنبه های زندگی آنان از جمله تحصيلات، اشتغال، کار و ازدواج افراد را تحت تاثير قرار داده است.
همچنين به گفته محمود نژاد، رئيس انجمن حمايت از حقوق معلولان، زنان معلول در جامعه چند برابر مردان معلول محروميت و انزوا را تجربه می کنند، زيرا هم به دليل معلوليت و هم جنسيت دچار نوعی طرد شدگی می شوند. آنان در برابر سوء استفاده ها آسيب پذيرتر هستند و برخی از زنان و دختران معلول در منزل کتک می خورند.
در اين شرايط فقر اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی در برخی جوامع بر زندگی زنان معلول تاثير گذار بوده است، به گونه ای که آنان کمتر وارد اجتماعی خود می شوند و هميشه به صورت پنهانی و در انزوا به زندگی خود ادامه می دهند.
يکی از مهمترين مسائل اجتماعی زنان معلول پذيرفته نشدن از سوی اطرافيان خود بخصوص خانواده است. نگاه ترحم و تحقيرآميز به اين نوع زنان باعث کاهش اعتماد به نفس در آنها شده است.
حسن موسوی، مددکار اجتماعی و مدرس دانشگاه در اين باره می گويد: گاهی مواقع عدم پذيرش معلولان زن در خانواده باعث شده است معلولان در جلسات عمومی و ميهمانی ها پنهان شوند. در واقع انزوا طلبی از جمله تبعات منفی عدم پذيرش است. در حالی که امروزه در دنيا يکی از محوری ترين سياست ها در حوزه معلولان، فراهم کردن زمينه حضور آنها در عرصه اجتماع است، اما در ايران هر روزه شاهد گوشه گيری و انزوای آنها هستيم. به دنبال اين چالش اعتماد به نفس در معلولان کمتر است و اين موضوع درباره زنان معلول بسيار شايع است.
از سوی ديگر پريسا افتخار، عضو انجمن باور که خود نيز دچار نوعی معلوليت است در ارتباط با مشکلات زنان معلول می گويد : در کل زنان در جامعه امنيت چندانی ندارند و اين موضوع برای زنان معلول دوچندان است. زنان معلول به دليل نگاه تحقيرکننده افراد سالم کمتر وارد اجتماع می شوند و به نوعی بيشتر زنان دچار مشکلات روحی هستند، به عنوان مثال: وقتی برای خريد مايحتاج روزانه وارد خيابان می شوم طبيعتا” به دليل عدم مناسب سازی فضای شهری با مشکل تردد مواجه می شوم. من مداوم اين جمله را از اطرافيانم می شنوم که مگر مجبور هستند به خيابان بيايند. اين کلمات را نه تنها من بلکه تمام دوستانم که به نوعی دچار معلوليت هستند هميشه می شنوند.
او معتقد است: فرهنگ سازی لازم برای آشنايی با معلوليت ها در جامعه نشده است بخصوص زنان معلول به دلايل خاص کمتر وارد اجتماع می شوند، در حالی که زنان معلول هم همانند ديگر اعضای جامعه از حق طبيعی زندگی برخوردارند، اما متاسفانه زنان معلول ضعيف ترين قشر جامعه محسوب می شوند و حتی از کمترين حق يک زن سالم نيز برخوردار نيستند.
به گفته او مشکل در گذراندن اوقات فراغت، آزار از سوی اطرافيان و خانواده، مشکلات حمل و نقل عمومی، نگاه فرهنگی غلط جامعه، ازدواج و اشتغال از جمله مهمترين مشکلات زنان معلول است.
مشکل اشتغال برای زنان معلول :
يکی از مشکلات اساسی زنان معلول اشتغال است. معلوليت به عنوان يک عامل بازدارنده بر سر راه اشتغال افراد عمل می کند و اگر به اين مساله توجه کافی نشود سبب بروز بسياری از مشکلات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی برای خود فرد و جامعه می شوند. داشتن شغل برای معلولان فراتر از دستيابی به دستمزد اقتصادی است. اشتغال سبب تامين تمام نيازهای روحی، عاطفی و روانی فرد می شود، هويت اجتماعی به فرد می دهد و در نتيجه رضايتمندی در افراد را بالا می برد. معضل بيکاری يکی از مشکلات موجود در جامعه است که در اين ميان شانس اشتغال معلولان به مراتب کمتر از افراد عادی است. اين مساله درباره زنان معلول به شکل جدی تری خودنمايی می کند. از نظر اشتغال، ميزان فعاليت مردان 9 برابر ميزان فعاليت زنان است که اين مقدار درباره معلولان باز هم کاهش می يابد و شانس اشتغال زنان معلول يك دوم درصد زنان عادی است. در حالی که زنان معلول نيز همانند ديگران برای تامين نيازهای متعارف خود نيازمند انجام فعاليت های اقتصادی هستند. با اين همه قانون جامع حمايت از حقوق معلولان نيز قانون 3 درصد استخدام معلولان را در نهادهای دولتی و خصوصی تصويب کرده است، اما واقعيت اين است که بسياری از شرکتها به جذب معلولان تمايلی ندارند.
اين وضعيت برای زنان چند برابر است. شرکتها و نهادهای دولتی معتقدند که زنان معلول کارآيی چندانی در محيط کاری ندارند و بيش از اين که برای سوددهی مفيد باشند، هزينه ايجاد می کنند.
شايد يکی از دلايل هزينه بر بودن زنان در محيط های کاری، نداشتن مهارتهای اشتغال باشد. حسن موسوی در اين باره می گويد: نداشتن مهارت می تواند در نتيجه بی سوادی باشد. برخی زنان توانايی جسمی لازم برای کار و عده ای نيز دسترسی به مراکز فنی و حرفه ای را ندارند.
او معتقد است : سياستهای دولت نتوانسته است حضور معولان را در جامعه نهادينه کند، بخصوص حضور زنان معلول که به دليل شرايط خاص روحی – روانی بايد از سوی دولت حمايت شوند. شايد يکی از اقدامات مهم مسوولان جامعه برای توانمندسازی زنان معلول گسترش آموزش و سوادآموزی باشد، اما متاسفانه آموزش و پرورش کشور برای تعليم به معلولان بسيار مشکل دارد که البته شکل آموزش و پرورش برای سوادآموزی به دختران معلول به مراتب حادتر است.
فقط 15 درصد از دختران معلول ازدواج کرده اند
ازدواج هم يکی ديگر از مشکلات دختران معلول است. به دليل شرایط فيزيکی و خاص زنان معلول، فرصتهای ازدواج برای اين افراد بسيار کمتر از افراد عادی است. هر چقدر معلوليت جسمی بيشتر شود، مشکلات حادتر می شود. ازدواج به عنوان گره گمشده ای در زندگی زنان معلول قرار گرفته است که کمتر با آن روبه رو می شوند. گاه زنان معلول ناخواسته تا پايان عمر تنها زندگی می کنند.
شايد آنچه بيش از همه برای بانوان معلول آزار دهنده باشد، باورهای غلط فرهنگی است. جامعه ظرفيت کامل يک زن سالم را در يک زن معلول نمی بيند، اما واقعيت آن است که دختران معلول ازدواج کرده نه تنها پس از ازدواج توانسته اند توانمندی يک زن کامل را داشته باشند، بلکه در بسياری مواقع باعث به وجود آمدن موقعيت هم شده اند. متاسفانه بر اثر نگاه منفی به زنان معلول تقريبا” هشتاد و پنج درصد دختران معلول هيچ وقت ازدواج نکرده اند. شايد دليل همين آمار بالا بود که دولتمردان قانونی را تصويب کرده اند مشروط بر اين که اگر مردی، زن ناتوان و معلول را تحت سرپرستی خود قرار دهد از خدمت نظام وظيفه معاف می شود.
اين در حالی است که بيشتر جامعه شناسان بر اين قانون خرده می گيرند و اين قانون را سوء استفاده از زنان معلول می دانند. حسن موسوی معتقداست. اين قانون نه تنها کمکی به زنان معلول نمی کند بلکه بيش از بيش عزت نفس آنان را خدشه دار می کند. در واقع اين قانون برای کسانی که با زنان معلول ازدواج کرده اند امتيازاتی قائل شده است و زن معلول از روی علاقه و داشتن ويژگی هايی که می تواند همسر را به سعادت برساند انتخاب نشده است، بلکه صرفا” به دليل بهره مندی از اين امتياز که معافيت سربازی است، ازدواج صورت می گيرد.
وی تاکيد می کند، به جای آن که برنامه ريزی کنيم و توانمندی و توانايی های اين افراد را علی رغم داشتن معلوليت به جامعه و اطرافيانشان نشان دهيم دست به اقدامات سطحی می زنيم. زن در برابر اين قانون هميشه بدهکار همسرش است. قانون فرصتی را برای مرد به وجود آورد. اينجاست که شأن و کرامت انسانی زنان معلول به خطر می افتد. با اين همه با توجه به ابعاد مساله و بالا بودن جمعيت زنان معلول ، لازم است برنامه ريزی های صحيح و حمايت های مناسب به منظور اشتغال، ازدواج و فرهنگ سازی برای معلولان بخصوص زنان معلول صورت پذيرد تا شاهد حضور فعال زنان و مردان معلول در سطح جامعه باشيم.
افزايش معلوليت در جهان :
بر اساس آمار برنامه و عمران سازمان ملل متحد، معلوليت ها در ميان زنان و مردان در حال افزايش است و 80 درصد از 65 ميليون افراد معلول جهان در کشورهای در حال توسعه زندگی می کنند 20 درصد از فقيرترين افراد جهان را معلولان تشکيل می دهند که وضعيت زنان معلول به مراتب وخيم تر از مردان است.
****
منبع : مقاله ” آيا زنان معلول مشکلات مضاعف دارند؟ ” – تهيه كننده : تبسم هاشمي – روزنامه جام جم : يکشنبه 30 مهر 1385 – شماره 1846- صفحه زنان