نشانی نداشتند… از پدر و مادر… انگار دیگر قید سراغ گرفتن در خیابانهای شلوغ و گشتن در کوچه های پیچ در پیچ چند متری را زده بودند.. دیگر نمی خواستند به هیچ آدرس و تاریخی مراجعه کنند.
آنها مسیر ” شیر خوارگاه آمنه” تا ”آسایشگاه کهریزک” را تنها با چرخهای ویلچر طی کرده بودند و حالا دیگر داشتند طعم با هم بودن را در خانه های متاهلی کهریزک تجربه می کردند.
” تیرداد و فرنگیس” اواخر آذر ماه 87 طی مراسمی که در آسایشگاه کهریزک برگزار شد همراه چند زوج دیگر زندگی مشترکشان را آغاز کردند.
معمولا رسم بر این است که زوجهای جوان روزهای آغازین پیوندشان را با صلح و آرامش سپری می کنند. اما از آنجایی که همیشه حکمتی در رابطه ها وجود داشته و دارد روزهای نخست زندگی آنها با مشاجره و تلخی شکل می گیرد که خواندنش خالی از لطف نیست.
” تیرداد ساجدی” 36 سال دارد و در تهران متولد شده ، تا 7 سالگی در شیرخوارگاه آمنه بوده و پس از آن به آسایشگاه ورد آورد انتقال پیدا می کند. و تحصیلاتش را در دوره ی راهنمایی در ورد آورد ادامه میدهد. او که توسط 2 نفر از افراد نیکوکار به آسایشگاه کهریزک معرفی میشود در این مرکز شروع به فعالیت می کند.
یکی از استعداد هایی که در وجود تیرداد به ثمر نشست علاقه اش به نقاشی و کاریکاتور است. او می گوید: ” از کودکی روی در و دیوار نقاشی می کشیدم، از این کار لذت می بردم اما کتک هم زیاد می خوردم ولی از رو نمی رفتم..”
او حتی به دوران تحصیلش اشاره می کند و می گوید: ”وقتی معلم پای تخته مشغول آموزش می شد من روی دفترم ، میز و نیمکت نقاشی های مختلفی می کشیدم و همین باعث می شد تنبیه بشوم.”
تیرداد دوره ی تکمیلی نقاشی را از سال 73 تا 75 در کارگاه های آموزشی کهریزک که زیر نظر استاد ”بهزاد صادقی” اداره می شد گذرانده و گاهی هم کاریکاتور شخصیتهای سیاسی ( خارجی و ایرانی ) را می کشد.
” فرنگیس قروی ”همسر تیرداد قهرمان رشته ی دو میدانی و پرتاب وزنه است و در این رشته مدالهای گوناگونی را نیز کسب کرده و اکنون در کارگاه خیاطی آسایشگاه در قسمت ” اتوکشی ” مشغول به کار است.
فرنگیس که از بازگو کردن خاطرات تلخ روز های اول زندگیش بسیار متاثر است میگوید: ”هنوز مهر پای سند ازدواجمان نمناک بود ، تنها 48 ساعت گذشته بود که جر و بحث بین ما شروع شد و بعد از چند روز این مشاجرات بالا گرفت تا جایی که مسئولین آسایشگاه به ناچار ما را به شهر های دیگری منتقل کردند.”
او ادامه می دهد: ”من را به آسایشگاه گیلان” رشت ” و تیرداد را به آسایشگاه ” فیاض بخش” مشهد منتقل کردند. شاید به این دلیل که دوری از همدیگر بتواند ما را به نتیجه برساند. ”
تیرداد در ادامه صحبت همسرش می گوید : ” ازدواج یک معلول شاید همان ”شانسی” باشد که در خانه اش را می زند و ما آن زمان از روی نا آگاهی به راحتی این شانس را کنار زدیم.”
چشمهای فرنگیس که حالا به اشک نشسته است با کمی بغض می گوید : ”مدت زمان آشنایی ما فقط یک هفته بود و ما با اینکه هر دو در این مرکز بودیم هیچ گونه شناختی به خصوصیات اخلاقی هم نداشتیم و شاید همین باعث شدت اختلافات ما شد ما بعد از 3 ماه دوری ، تحمل و پشیمانی به کهریزک برگشتیم و هر دو به یک نتیجه رسیده بودیم و آن اینکه : ”بدون هم نمی توانیم”..
تیرداد نیز در پایان این گفت و گو به نکته ی بسیار خوبی اشاره کرد و گفت :
” برای هر چیزی باید ” هزینه ” صرف شود. برای شناخت ازهم باید وقت هزینه کرد !! ”