تازگي ها موناليزا جورديگري مي خندد
شايد به اين بگويند عذاب وجدان، ولي جداً تازگي ها موناليزا جور ديگري به من مي خندد.
نگاهش سرشار از سرزنش و لبخندش به پوزخند تمسخر آميزي شباهت دارد.
چهرۀ مرموزش شبيه آنهايي شده كه رازي را مي دانند و با نگاه و لبخندشان آدم را تهديد مي كنند.
نگفتم تازگي ها وقتي دست به قلم مي شوم موناليزا اين طور نگاه مي كند و مي خندد.
واقعاً شايد اين يك عذاب وجدان باشد، يا بهتر بگويم عذاب وجدان “قلمي”.
قلمي كه جوهرش بر فكر پشت سرش مي چربد. قلمي كه به فكر سياه كردن است. قلمي كه گاه گاهي هم دروغ مي گويد، مثل عالم بدون عمل روي صفحات سفيد مي گردد، دنبال كلماتي كه به مذاق شما خوش بيايد. گاهي سرگرمتان كند و گاهي مجبورتان كند در دلتان بگوييد “مرحبا”.!
خوب مي شود حال اين قلم ها را با خشك كردن جوهرشان گرفت كه ديگر حنايشان پيش كسي رنگ نداشته باشد. آنوقت ديگر ادعاي سلاح بودن را نمي كنند مي شوند يك ني توخالي كه به درد حباب بازي مي خورند.
اگر اين بار از چيزي شكايت نمي كنم يا چيزي را از كسي مطالبه! به خاطر همين نگاه هاي يك وري خانم موناليزا است كه انگار مي خواهد دهان باز كند وپته ام را بريزد روي آب.
انگار به من مي گويد: “تو كه فقط به فكر فرداي خودت هستي، ديروزت را يادت رفته و الان هم هيچ كسي را نمي بيني و حساب نمي كني، قلمت را غلاف كن”.
تو كه وقتي حرف از ترقي مي شود ياد شانه هاي دوستت مي افتي، كه از آنها بالا بروي. بنشين سر جايت تو كه بي منطقي اطرافيانت را مي بيني، تصميمات غلط آنها را مي بيني و مي گذاري به حساب مصلحت خسروان، ساكت باش.
تو كه تا برق قطع مي شود، دادت مي رود هوا كه اي بابا، اين چه وضع مديريت انرژي است؟ و توي محيط كارت براي همه چيز سيستم مي گذاري الا رفتار و منش خودت، حرف نزن! تو كه تظاهر مي كني، تو كه حتي با لبخندت به آنها كه تحملشان را نداري، روزت را با دروغ شروع مي كني تو كه جرأت حرف حق زدن توي خانه يا محيط كارت را نداري، بساط روشن فكريت را جمع كن.
انگار اين خانم موناليزا اين روزها بدجوري رفته توي نخ كارها و افكار و نوشته هايم.
انگار مجبورم مي كند، از همۀ دوستاني كه به فكرشان نبودم، از همۀ آنهايي كه فراموششان كردم، از همۀ آنهايي كه در سايه اي ديدمشان، آنهايي كه بودن و نبودنشان برايم فرقي نمي كرده معذرت بخواهم. و انگار مجبورم مي كند تا الفبا را ياد نگرفته ام، رساله ننويسم. و خطاب به خودم بگويم، “ديگر بس است”. از نو شروع کن!
صديقه ملايي
٭موناليزا همان تابلويي است كه به لبخند ژوكند معروف است.
نقاشي اي اثر لئوناردو داوينچي كه به خاطر خندۀ مرموز و تعبير ناپذيرش مشهور شده.
منبع: