گفتگوی پیک توانا با دختری که خسته نمی شود
برخي زيباييها را با چشم دل ميتوان ديد نه با چشم سر، گاهي کم ميبيني اما با دقت، زماني در ميان تارهاي بيناييات نکته ها و حرفهايي را ميبيني که شايد چشم سالم قادر به ديدنش نباشد، حتي گاهي اوقات نگاه ها طوري به سمت بدبيني حرکت ميکنند که با عينک خوش بيني هم نميتوان اين نگاه ها را تغييرداد؛ بايد خوب ديد و خوب ديدن را به ديگران آموخت کاري که کانون معلولين توانا 23 سال پيش آغاز کرد و موفق شد تا معني خوب ديدن را به جامعه و انسان ها بياموزد.
زيباييهاي زندگي را به چشمانم نزديک کنيد تا بهتر ببينم، اين جمله زيبا را از زبان يکي از پرسنل ديرين کانون توانا به نام ليلا قرباني شنيديم او داراي محدوديت از ناحيه چشم است،کم بينايي اش مانع از پيشرفت اين بانوي فعال و پر انرژي نميشود.
فرزند اول خانواده
شانزدهم دي ماه سال هزاروسيصد و پنجاه و هفت ليلا اولين فرزند خانواده در تهران متولد شد، معلوليت او مادر ذاتي است که از بدو تولد همراه او بوده است اما تا چندين سال خانواده متوجه اين موضوع نمي شوند.
دوران کودکي
او از سختيهاي دوران کودکي اش مي گويد که بهتر است از زبان خودش نقل کنم: «يکي از ويژگيهايي که خداوند به من عنايت کرده است به خاطر آوردن تمام خاطرات کودکي ام از سن 18 ماهگي تا به امروز است، من معتقدم تا خوب نبيني متوجه نميشوي که کم ميبيني به همين خاطر تا 6 سالگي تفاوتي را احساس نميکردم چون تصورم بر اين بود که دنيا همان رنگ و شکلي است که من ميبينم و تمام آدمهاي اطرافم هم مانند من ميبينند، زمين خوردن هاي بيش از حد و دلايل ديگري باعث شد خانواده متوجه محدوديت من شوند.»
دوران دبستان کم کم تفاوت ها را فهميدم
ليلا از دوران دبستان اينگونه ياد ميکند و ميگويد:« پس از جنگ و انقلاب از تهران به يکي از روستاهاي قزوين مهاجرت کرديم، روستايي که در آن ساکن شديم چند خانواده بيشتر در آنجا زندگي نميکردند و از آنجايي که من علاقهي شديدي به درس خواندن داشتم به هر نحوي بود پدر و مادرم را راضي کردم تا براي تحصيل به روستايي که خانواده مادري ام ساکن بودند بروم و در آنجا درس بخوانم، در روزهاي اول دبستان کم کم متوجه محدوديتم شدم زيرا تار ديدن نوشتهها بر روي تخته سياه و همچنين نوشتن املاء برايم مشکل بود، بيشتر سال هاي تحصيلم در بيمارستان ها سپري ميشد دوران کودکي ام به سختي مي گذشت ، هر سال جراحي ميشدم و هر دوره 3 ماه به طول مي انجاميد، هر بار که از هم کلاسي هايم عقب مي افتادم مجبور ميشدم فشار مضاعفي به چشمانم
وارد کنم تا افت تحصيلي نداشته باشم، کسي که در روزهاي سخت تحصيلم تنهايم نگذاشت و صبورانه پا به پاي من جلو آمد معلم کلاس اولم بود او اولين کسي بود که برايم کلملات را درشت تر نوشت تا راحتتر ببينم، پس از اتمام دوره پنجم به روستاي محل زندگي خودم برگشتم و تا 10 سال شرايطي براي ادامه تحصيل نداشتم اما علاقه شديدم به درس خواندن کم نشد و پس از مدت طولاني از ترک تحصيل توانستم مقطع راهنمايي و دبيرستان را هم پشت سر بگذارم آن زمان به زيبا شهر مهاجرت کرده بوديم، و پس از شرکت در آزمون کنکور سراسري موفق شدم در دانشگاه بين الملل امام خميني(ره) پذيرفته شوم و در رشته ي فلسفه جزء استعدادهاي درخشان دانشگاه باشم.
کانون وارد زندگي من شد
يکي از دوستان دوران دبيرستانم کانون توانا را به من معرفي کرد اما ورود من به طور جدي به اين مجموعه پس از اتمام تحصيلم بود، ليلا از روزهايي مي گويد که براي مصاحبه کاري به کانون مي آيد اما به دليل شرايط بينايي در اين مصاحبه پذيرفته نميشود در اوج نا اميدي و زمان برگشت از کانون (آقاي هادي از مديران کانون توانا) از او در خواست همکاري ميکند و پس از چندين سال امروز ليلا در واحد منابع انساني مشغول به کار است و خدمت به هم نوعانش را وظيفه انسان دوستي خود ميداند.
موسوي جهان بيني مرا تغيير داد
حضورم در کانون توانا و شناختم از آقاي موسوي جهان بيني مرا تغيير داد از او ياد گرفتم که خودم را براي کسي که خالقم است وقف کنم چون اين مرد بزرگ از همه چيز گذشت نه براي ديده شدن بلکه براي مسؤليتي که خداوند بر دوشش قرار داده است، تا بتواند براي هم نوعان خودش کارهاي بزرگي را انجام دهد.
دوباره متولد شدم
وقتي پا در اين مجموعه گذاشتم گويي دوباره در يک خانواده بزرگتر متولد شده باشم، احساس غريبي نمي کردم، وقتي چتر حمايتي خواهر و برادر هاي بزرگترم را بر بالاي سرم حس مي کردم آرامش عجيبي به دست آوردم؛ اينجا به اين باور رسيدم که کانون توانا پايگاه امني براي معلولان توانمندي است که پا به پاي هم تلاش ميکنند تا قشري به نام معلول در جامعه حضور پرنگ تري داشته باشند زيرا ارزش آفريني و تقويت اميد به زندگي در کانون توانا از ويژگيهاي مهم آن ميباشد.
همه اهداف کانون مقدس است
از نظر من تمام اهداف کانون توانا با ارزش و مقدس است، روزهاي ابتدايي تاسيس، مديران طوري اين اهداف را زيبا نوشته اند که موجب راز ماندگاري اين مجموعه تا به امروز است، کانون توانا در عرصه هاي اجتماعي، کارآفريني و فرهنگي قدم هاي محکمي برداشته است که همه اينها بر پايه اهدافي است که سال ها با آن زندگي کرده ايم.
عکاسي در حد حرفه اي
علاقه زيادي به هنر عکاسي دارم و همين باعث شد بتوانم به طور حرفه اي ياد بگيرم و هرازگاهي از زيبايي هاي زندگي عکس بگيرم و خاطره اي براي خود بسازم، ساز دف هم از علاقه مندي هاي ديگر من است که اميدوارم يک روزي از نوازنده هاي خوب ايران باشم.
موفقيت يعني پذيرفتن شرايط
از ليلا در مورد دليل موفقيتش مي پرسم و مي شنوم: «من موفق هستم زيرا از داشته هايم راضي ام و شاکر، هميشه سعي کرده ام تا زندگي ام را همچون آب روان رو به جلو پيش ببرم و چيزهاي بيشتري را ياد بگيرم و به اين باور برسم که مي شود به اوج رسيد حتي با محدوديت»
عدم حضوربرخي معلولان در جامعه
معلوليت يک انتخاب است از طرف پروردگار، ما گزينش شده ايم از ميان تمام مخلوقات؛ متاسفانه با برخي افراد داراي معلوليت برخورد صحيحي صورت نگرفته است که جرات حضور در جامعه را ندارند يکي از دلايل آن ناآگاهي خانواده و عدم فرهنگ سازي در جامعه مي باشد،ارگان هايي چون بهزيستي بايد در حضور اجتماعي معلولان نقش پررنگ تري داشته باشند.
زندگي از نگاه ليلا قرباني
زندگي ما کم بيناها هم قشنگي هاي خودش را دارد، براي مثال من به عنوان يک دختر از حشرهاي مانند سوسک نميترسم وقتي اطرافيان از من مي پرسند که چرا عکس العملي نشان نميدهي در جواب ميگويم سوسکي نميبينم که بخواهم بترسم و اين نديدن گاهي مي تواند به همان اندازه تلخ باشد براي مثال گاهي در مراسمات وقتي اطرافيان را نميشناسي تصور ميکنند آدم متکبر و مغروري هستي در حالي که اينطور نيست و بايد کم بينا ها را صدا زد زيرا ما متوجه ايما و اشاره نميشويم.
جمعه روز تنبلي
ليلا آنقدر مشغله دارد که متوجه گذر زمان نمي شود واز نظر او اوقات فراغت کاملا بي معني است و تنها جمعه ها را براي خودش است و آن را روز تنبلي ناميده است که صرف خواب و گاهي اوقات خريد مي شود، او همچنين پياده روي و دوچرخه سواري را جز کارهاي مهم روز مره ي خودش ميداند.
کم بينايي يعني برزخ
يکي از مشکلات اصلي کم بينايان بلاتکليفي خود فرد و جامعه بين بينايي و نابينايي است،مسؤلين معياري درست و شناخت کافي از اين محدوديت ندارند تا بتوانند مناسب سازي شهري را لحاظ نمايند، کم بينايي از نظر من برزخي است بين بينايي و نابينايي.
مشکلات ديده نشده
کم بينايان نيز مانند ساير افراد داراي معلوليت، با مشکلات متعددي رو به رو هستند از جمله مهيا نبودن شرايط آسان براي تحصيل، امکاناتي جهت آموزش، مسيرهاي نامناسب جهت عبور و مرور در سطح شهر، کتاب هاي درسي و غير درسي که با توجه به استاندارد بودن سايز نوشتاري، ما کم بينايان نمي توانيم به راحتي اين کتاب ها را مطالعه کنيم؛اينها مشکلاتي هستند که معمولا کمتر ديده ميشوند و به آنها توجه زيادي نميشود.
مهدیه برنگ