گفتگوی پیک توانا با یکی از پرسنل قدیمی و فعال کانون توانا:
سال 1375 بود که باید خودم را برای یک تغییر و تحول اساسی در زندگیام آماده میکردم، خواهرم از یکی از دوستانش شنیده بود که در شهر قزوین مجموعهای به نام کانون معلولین توانا وجود دارد که تعدادی از معلولین استان در آنجا دور هم جمع شده اند و فعالیت میکنند… خواهرم نیز در همین حد کانون را میشناخت… او به من پیشنهاد داد سری به آنجا بزنیم تا از نزدیک آنها را ببینیم وبا فعالیتهای آنها آشنا شویم، من نیز پیشنهاد او را پذیرفتم و خودم را برای رفتن به آن محیط آماده کردم، اما قبل از رفتن به کانون در یک گردهمایی ورزشی برای مسابقه دعوت شدم، وقتی وارد سالن شدم با تعداد زیادی فرد معلول با معلولیتهای مختلف مواجه شدم، جالب است بگویم که تا آن زمان این تعداد معلول به طور یکجا و در یک مکان ندیده بودم، در آن لحظه حس غریبی داشتم و انگار دیدن آنها، آن هم با این وضعیت جسمی بسیار سخت، من را ناراحت میکرد و به خودم گفتم این تعداد افراد دارای معلولیت در شهر هستند و من از این موضوع بی خبرم؛ خلاصه مسابقه شروع شد و پایان خوش آن مراسم کسب مقام اول برای من بود و انگار همه چیز دست به دست هم داده بود که من از همان همایش به کانون توانا معرفی شوم.
اینها را مرضیه کریمی، روابط عمومی کانون توانا میگوید همان دختری که آن روز در سالن ورزشی با دیدن قشر عظیمی از معلولین به فکر فرو رفت اما امروز در جایی قرار دارد که روزی صدها نفر فرد معلول به آنجا رفت و آمد میکنند تا گرهای از مشکلاتشان باز شود و دیگر از دیدن شرایط آنها ناراحت نیست زیرا به این نتیجه رسیده است که میتوان اوج گرفت حتی اگر از نظر ظاهری متفاوت باشی.
او در سومین روز از اردیبهشت سال 1355 در یکی از کهنترین شهرهای ایران به نام قزوین متولد شده است، مرضیه کریمی 4 خواهر دارد و اکنون نیز ساکن همین شهر هستند.
معلولیتم مادرذاتی است
من ازهمان بدو تولد دچار معلولیت بودم، پا به سنی گذاشته بودم که تفاوت ظاهری را حس میکردم و کم کم متوجه این موضوع میشدم که قد من نسبت به هم سن و سالهایم کوتاهتراست تنها چیزی که به من روحیه و قوت قلب میداد خانوادهام بودند، بهتر است اینطور بگویم که نزدیکان من طوری با من رفتار میکردند که متوجه معلولیتم نمیشدم، آنها تمام تلاششان برای بهبودی و درمان من بود اما با تعداد زیادی پزشک که مشورت کردند متوجه شدند جراحی برای رفع معلولیت من موجب ایجاد معلولیتهای ثانویه میشود، بنابراین وقتی من متوجه این موضوع شدم که معلولیتی که دارم تا پایان راه همراه من است با خودم عهد بستم تا زمانیکه زندهام و زندگی میکنم با درس خواندن نقطههای قوت را در خودم تقویت کنم و نگذارم معلولیت مانع حرکت من شود، خوشبختانه در دوران تحصیلم به دلیل برخورد خوب معلمها و دانشآموزان حس نمیکردم که متفاوت هستم، باید این را هم بگویم که اولین شخصی که انگیزه اولیه تحصیل وآموزش را در من پرورش داد معلم کلاس اولم بود و او هر کجا که باشد من همیشه قدردان زحمات بیدریغ او هستم.
دوست داشتم در اجتماع باشم
همانطور که در مقدمه صحبتهایم بیان کردم، ورود من به کانون معلولین توانا از همان همایش ورزشی آغاز شد و من به این مجموعه معرفی شدم، در اوایل حضورم در کانون توسط خانم فاطمه داریوش مسؤل واحد صندوق قرضالحسنه جذب شدم و همکاری خودم را شروع کردم، اشتیاقم برای حضور در اجتماع باعث شد بتوانم در این مجموعه فعالیت کنم و کانون بتواند نقطه شروعی باشد برای دیدهشدنم.
کانون از صفر شروع کرد
سالهای آغازین که کانون توانا شروع به انجام کارهای اجتماعی کرد، میتوانم به جرأت بگویم که نقطه شروعش صفر بود، در آن روزها مکان فعالیت کانون توانا در خیابان کوروش قرار داشت و ما به دلیل محدودیت در امکانات اولیه اداری از قبیل میز و صندلی… تصمیم گرفتیم اتاقی را موکت کنیم تا اعضایی که محدودیت دارند بتواند به صورت نشسته کارهای خود را انجام دهند، وقتی خاطرات آن روزها را در ذهنم مرور میکنم یاد لحظههایی می افتم که در کنار دوستانم روزهای خوبی را سپری کردیم و با همت و صبوری توانستیم کانون را به این نقطه فعلی برسانیم و شرایط را بهبود بخشیم.
دلیل ماندگاری من در کانون توانا
نگاه متفاوت کانون توانا به معلولان، حفظ عزت و کرامت انسانی در این مجموعه، نپذیرفتن کمک بلاعوض و ارزش نهادن به قشر معلول، نادیده گرفتن معلولیتهای اعضا با پر رنگ کردن توانمندیهای آنان و تشویق معلولان برای حضور در جامعه از حسنهای بسیار خوب کانون توانا بود که انگیزه حضور من را در این مجموعه بیشتر میکرد و موجب ماندگاری من در کانون شد و خوشبختانه توانستم درکنار فعالیت در کانون به طورهمزمان وارد دانشگاه شوم و در رشته مدیریت بازرگانی ادامه تحصیل دهم.
کانون توانا مانند یک مکان تاریخیست
اصالت و ارزشمند بودن کانون توانا مانند یک مکان تاریخی است، ما وقتی از بناهای تاریخی بازدید میکنیم، ارزش و منزلت آنجا را از نزدیک حس میکنیم، کانون را نیز می توان به این مکانها تشبیه کرد زیرا انسانهای بزرگ با قلبهای رئوف دراین مجموعه تلاش و از خود گذشتگی میکنند و کارهایی ماندگار از خود به جا میگذارند، به طور کلی میتوان گفت این مجموعه با هدف تغییر نگرش جامعه نسبت به معلولیت و آشنا کردن معلولین با حقوق اجتماعی خود، یک ماموریت و رسالتی را پیش بینی کرده است که بر اساس آن فعالیتهای عمدهای در زمینه فرهنگی، اجتماعی، تولیدی و کارافرینی برنامه ریزی کرده است، به واسطه فعالیتهای مهم و تاثیرگذاری که این مجموعه در اجتماع به نتیجه رسانده است می توان گفت کانون توانا یک تشکل غیردولتی و با سابقه ای است که طی دو سال گذشته از طریق بررسیهایی که در سطح کشور از طریق وزارت رفاه انجام شد مجموعه کانون معلولین توانا با کسب رتبه برتر به عنوان اولین تشکل غیردولتی فعال در حوزه معلولین در سطح ملی شناخته شده است.
آقای موسوی مرد بزرگی است
من در زندگی شخصی خود سعی کردهام از یک فرد کامل و جامع مانند آقای سید محمد موسوی، رییس هیئت مدیره کانون توانا الگو برداری کنم، باید بدون اغراق بگویم که حاج آقا موسوی یک انسان والااندیش و بزرگ است، به همین دلیل تمام تلاش من بر این بوده است که چه در زندگی شخصی و چه در زندگی اجتماعی ایشان را الگوی راهم قرار دهم، زیرا امور انجام شده در کانون معلولین توانا بر اساس افکار و اندیشههای این مرد پایهگذاری شده است و من به چشم نتیجه این افکار را دیدهام و همچنین روش زندگی پدرم نیز تاثیر زیادی در روند زندگی من داشته است و در کارهایم او را راهنمای خودم قرار دادهام.
زندگی با وجود معلولیت
افراد دارای معلولیت با وجود محدودیتی که دارند، دارای توانمندیهای خاصی هستند و در صورتی که اگر نگاه و نگرش جامعه نسبت به این قشر تغییر پیدا کند زندگی برای این افراد هم آسانتر میشود، این را هم اضافه میکنم که کانون معلولین توانا تا حدودی توانسته است در خصوص این موضوع با نمایش توانمندیهای معلولین در جامعه موفق شود و نگاهها را تا حدودی اصلاح کند و نکته مهم اینجاست که در درجه اول خود فرد معلول باید به خودش کمک کند و با باور توانمندیهای خودش وارد جامعه شود و بتواند همانند انسانهای عادی یک زندگی راحتی داشته باشد.
توانستم فرد مفیدی در جامعه باشم
من 24 سال است که در جامعه به صورت محکم و مداوم حضور دارم و فعالیت میکنم و به جرأت میتوانم بگویم نسبت به افرادی که محدودیت ندارند و تندرست هستند توانستهام یک فرد مفیدی در جامعه باشم و از خودم احساس رضایت کنم، حمایت خانواده و تقویت انگیزه من توسط آنها در موفقیت من بی تاثیر نبوده است و با تشویقهای آنان توانستم در جامعه حرفی برای گفتن داشته باشم و شرایطم باعث ثابت ماندن من نشود و سعی کردم خودم را از لحاظ اجتماعی و آموزشی به سطحی برسانم تا قابل قبول برای جامعه خودم باشد.
نقش سازمان بهزیستی
تمام افراد دارای معلولیت نیاز به پیگیری پزشکی برای درمان خود دارند زیرا یکی از اصلیترین و اساسیترین موضوع در زندگی معلولان موضوع درمانی این افراد است، به همین دلیل سازمان بهزیستی به عنوان یک سازمان دولتی در این خصوص باید نقش مهمی داشته باشد و علاوه بر اطلاع رسانی خانوادهها و جامعه، باید در راستای پوشش دادن هزینههای درمانی افراد دارای معلولیت یاریرسان باشد، در حالی که متاسفانه در این زمینه سازمان بهزیستی نتوانسته اقدامات لازم را انجام دهد و مسؤلیت اصلی خود را به سازمانهای غیردولتی واگذار کرده است، در صورتیکه وظیفه اصلی این سازمان به عنوان متولی معلولان در راستای درمان و پیشگیری از معلولیتهای ثانویه میباشد، میتوان گفت در این زمینه یکی از کارهای خوب و تاثیر گذاری که کانون توانا انجام داده است جذب 180 پزشک متخصص دراستان بوده است، به طوریکه مراجعین خانوادههای دارای معلولیت که دارای نیازهای درمانی هستند به پزشکان متخصص معرفی میشوند و به صورت مستمر تحت پیگیری مسؤلانی که در این واحد مشغول به کار هستند قرار می گیرند و با مشورت پزشک دوره درمان را طی میکنند.
سفر به جنوب
یکی از کارهای فرهنگی خوبی که در کانون توانا به آن پرداخته شده است برنامهریزی دقیق برای اردوها و مسافرتهای دست جمعی است که در این سفرها علاوه بر آشنایی بیشتر اعضا با یکدیگر میتوان در زمینههای مختلف به نقاط فکری مشترکی رسید، سفر به جنوب کشور یکی از بهترین و طولانیترین سفرهای من بود و تنها مسافرتی بود که به مدت طولانی از خانوادهام دور شده بودم، جذابیت سفر به جنوب به این خاطر بود که همه بچهها دارای محدودیت بودند و این ، باهم بودن و در کنار هم بودن را تقویت میکرد.
از طبیعت انرژی میگیرم
حضور در طبیعت با خانواده و دوستانم انرژی زیادی به من میدهد و سعی میکنم اوقات فراغتم را به طبیعت اختصاص دهم و از زیباییهای که خداوند به ما هدیه داده است استفاده کنم و لذت ببرم و همچنین کلاسهایی همچون شنا حال و هوای من را تغییرمیدهد و ورود به یک رشته موسیقی از برنامههای آینده من است و تصمیم گرفتهام در فرصتهایی که خداوند برای زندگی در اختیارمن قرار داده است بیشتر به خودم بپردازم و از لحظه لحظهی عمرم استفاده مفید ببرم.
جمله پایانی
انسان باید هر پیشرفت و تغییری را از خودش شروع کند، من در زندگی شخصی خودم سعی کردهام به این موضوع بیشتر بپردازم و هر سال نسبت به سالهای گذشته تغییراتی را در خودم ایجاد کنم همچنین نسبت به آینده نگاه متفاوتی داشته باشم، زیرا معتقد هستم که انسان به هر چیزی که فکر کند همان در زندگیاش اتفاق میافتد و من همیشه آیندهای روشن برای خودم در نظر گرفتهام تا بتوانم از لحاظ شخصی و اجتماعی به آن رشد و جایگاهی که میخواهم برسم.
و در پایان، صحبتهایم را به شعری از مولانا ختم میکنم:
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست
در خود طلب، هر انچه خواهی که تویی
مهدیه برنگ