زنان معلول در راه تعیین سرنوشت خود هستند. تاکنون مسائل اخص زنان بین معلولین نیز پشت پرده باقی مانده بود. برای اینکه زنان معلول مسائل و مشکلات خود را از جلوی راه خود بردارند، به نیرو و توان خارق العاده ای نیاز دارند. بسیار بیشتر از زنان غیرمعلول.
معلولین از طرف جامعه خواسته یا ناخواسته طرد شده و بعنوان یک انسان برابر نگریسته نمی شوند. در این میان زنان معلول بطور مضاعف زیر این نابرابری خرد می شوند.
صحنه بسیار جالبی است معلول بودن در یک روز تمام در انستیتوی گوستاو استرس مان کاملا نرمال جلوه می کند. جنبش زنان معلول بیستمین سالگرد تأسیس خود را برگزار می کند. سالن مملو است از زن هایی که بر روی صندلی چرخ دار نشسته اند. تریبون سخنرانی بلند در سالن وجود ندارد. برای کرو لال ها با حرکات دست سخنرانی می شود. نابینایان بر روی دستگاه های لمسی خود یادداشت برمی دارند. تم اصلی این مراسم، “زنان معلول در راه تعیین سرنوشت خود” می باشد. آنها در این مراسم گرد آمده اند تا از موفقیتشان، از آرزوهایشان و از درخواستهایشان صحبت کنند.
یکی از سخنرانان با نقص زبانی که حرف زدن را برایش مشکل می کند و فهم آنرا برای دیگران، می گوید: آن چیزی که مرا تکان داد کتابی بود با تیترجنس: معلول، نشانه: زن.
این کتاب واقعیتی ملموس را برایم افشاء کرد. من این کتاب را یک شبه خواندم و تمام شب را گریستم. من فکر می کردم تنها معلولی هستم که به عنوان یک زن به هیچ گرفته می شوم. با خواندن این کتاب فهمیدم که تنها نیستم.
سخنران دیگر به یاد می آورد که در سال 1992 برای اینکه برابری زنان و مردان معلول با انسان های غیرمعلول در قانون اساسی درج شود، چه سخنرانی آتشینی ایراد کرده بود. او که 30 سال تمام نه تنها به عنوان یک معلول، بلکه به عنوان یک زن معلول در سرخوردگی از نابرابری و تحقیر سایر انسان ها زیسته بود، باور نمی کرد که روزی جنبش زنان معلول را در راه شکوفایی و رسیدن به خواست های خود ببیند.
از 15 نوامبر 1994 در قانون اساسی آلمان آمده است که نه تنها زنان و مردان از حقوق برابر برخوردارند، بلکه کسی نباید به علت معلول بودن مورد تحقیر و بی اعتنایی قرار گیرد.
اما هر دو بند این قانون در برخورد با واقعیت و در جامعه با بن بست های جدی مواجه اند. هیچ کسی این واقعیت تلخ را بهتر از زنان معلول احساس نمی کنند که هم معلول هستند و هم زن.
زنان معلول نه تنها به عنوان یک معلول در جامعه تحت تحقیر و تبعیض قرار دارند، بلکه اساسا به عنوان یک زن نگریسته نمی شوند. آنها هیچ گونه جایگاهی در جامعه ندارند. نه در میان خانواده و نه در شغل خود. از یک رابطه عشقی و احساسی که اصلاً صحبتی در میان نیست.
کاملاً نرمال است که دختری با عقب ماندگی ذهنی، به همان اندازه امید وآرزو در قلب خود نهان دارد که یک دختر سالم. همانقدر احساسات و نیاز و همانقدر آمال و اهداف.
اما متأسفانه این نیز کاملاً نرمال است که دختری با عقب ماندگی ذهنی نه از طرف خانواده ونه از طرف اجتماع، هرگز جدی گرفته نمی شود و هرگز وقعی به خواسته های او گذارده نمی شود. حتی اگر این دختر در خانواده خود بدون تبعیض و ترحم و تحقیر رشد کند، همین که پا به جامعه می گذارد، متوجه می شود که در آخر خط قرار گرفته و به هیچ شمرده می شود.
واقعیت تلخی که در جامعه در انتظار زنان معلول است در حوزه های مختلف چنین اند:
کار: زنان معلول در بازار کار شانس بسیار اندکی دارند. آمار نشان می دهد که نسبت شغل یابی زنان بسیار کمتر از مردان است. یک چهارم مردان معلول مشغول به کار هستند، درحالیکه درحال حاضر تنها یک ششم زنان معلول یعنی 17 درصد به کار مشغولند. با اینکه زنان در حوزه تحصیلات و یادگیری ماهرتر و سریع تر از مردان معلول عمل می کنند، اما به همان نسبت در حوزه شغل یابی و کار به کنار نهاده می شوند. ترجیحی که کارگزینی ها عموماً نسبت به متقاضیان مرد نشان می دهند، در میان معلولین نیز به قوت خود باقی است.
دوره آموزشی: شانس زنان معلول برای بدست آوردن رشته های مختلف آموزشی در حد 30 درصد است. برخوردی که در رابطه با دوره های آموزشی نسبت به زنان معلول می شود، بشدت قابل انتقاد است. جز رشته های سکرتری و یا نظافت و خانه داری تقریباً رشته دیگری برای زنان وجود ندارد. رشته های تحصیلی درباره معلولین در سطح دانشگاهی و یا تحقیقات آکادمیک مربوط به معلولین در بسیاری از کشورهای اروپایی اصلاً وجود ندارد. جنبش زنان معلول تلاش می کند تا رشته معلول شناسی را بعنوان یک رشته مستقل در دانشگاه ها وارد کند.
دستمزد: یک سوم از زنان معلول که شاغل هستند، پایین ترین حد دستمزد ماهانه را دریافت می کنند. در حالیکه مردان معلول دارای درآمد بیشتری هستند. آمار نشان می دهد که تنها یک ششم مردان معلول حداقل دستمزد را دریافت می کنند.
خشونت: بر اساس تحقیقاتی که انجام گرفته، دو سوم زنان معلول که در خانه های جمعی زندگی می کنند، قربانی خشونت می شوند. این زنان حق انتخاب پرستار خود را ندارند و اغلب می بایست توسط پرستاران مرد که دوره سربازی شان را طی می کنند، پرستاری شوند و چه بسا مورد تجاوز قرار می گیرند. اما از نظر قانون تجاوز جنسی به زنان معلول که قدرت دفاع از خود را ندارند، یک جنایت محسوب نمی شود و تنها از آن به عنوان یک تخلف صحبت می کنند.
معیار زیبایی: دختر سیزده ساله ای که تنها 30 درصد قدرت بینایی دارد و به علت بیماری محکوم به چاقی مفرط است، چه احساسی در دنیایی که باربی ها و مانکن ها معیار زیبایی شمرده می شوند، دارد؟
واقعیت این است که تبعیض بین زنان و مردان معلول را می توان در وهله اول در خود آمارسنجی ها جستجو کرد. برطبق آمار سه و نیم میلیون معلول مرد وجود دارد، درحالیکه تنها سه میلیون معلول زن تخمین زده می شود. باید توجه کرد تنها معلولینی در این آمارسنجی ها می گنجند که شناسنامه از کارافتادگی را دریافت کرده باشند. این شناسنامه را نیز معمولاً آن معلولینی دریافت می کنند که به دنبال کار هستند. یعنی اکثر آنها از مردان تشکیل شده اند. بسیاری از زنان معلول که خانه دار هستند و یا چند فرزند دارند، اصلاً در این آمارها جایی ندارند.دوسوم زنانی که در این آمار جای دارند، درجه از کار افتادگی آنان بسیار بالاست. یک دهم آنان دارای عقب ماندگی ذهنی و یک دهم دیگر از نقص عضو مربوط به اعضای حسی رنج می برند. برای مثال نابینا و یا کر و لال هستند. امراض روحی و روانی نیز اغلب شامل زنان می شود و آنها را در زمره از کارافتادگان جای می دهد. و از همه عجیب تر اینکه تنها 5 درصد معلولین، معلول به دنیا آمده اند. 95 درصد آنان به علت تصادفات و امراض گوناگون از کارافتاده شده اند. انسان هایی که سال هایی از زندگی خود را بطور “نرمال” طی کرده اند و بر اثر یک اتفاق یا بیماری و یا تجاوز جنسی و خشونت دچار یک نقص عضو فیزیکی یا ذهنی شده و به انسان های “غیرنرمال” تبدیل شده اند. تحقیقات، میانگین سنی شروع از کارافتادگی در بین زنان را 36 سال تعیین کرده است.
زنان معلول قبل از هرچیز یک زن هستند و یکی از اهداف “سال 2003 : سال اروپایی معلولین” که در مادرید به تصویب رسیده بود، از بین بردن تبعیض مضاعف بر زنان معلول است. امری که همچنان در انبوه مسائل و مشکلات معلولین در جامعه، پشت پرده باقی مانده و مهر سکوت بر آن زده می شود. زنان معلول در گذشته اساساً با مسائل ویژه خود مشغول بوده و به جنبش مستقل زنان و فمینیسم بی توجه بودند. چهارچوب فکری آنان این بود که با وجود از کارافتادگی، ربطی به مردان ندارند و می بایست زندگی خود را در وابستگی کامل به خانواده بگذرانند. زن معلول خود را به عنوان یک معلول می نگریست نه به عنوان یک زن.
جنبش زنان معلول از سال های 1980 شکل می گیرد. آن زمان بسیاری از فعالیت های زنان توسط مردان سازماندهی می شد. حتی سخنرانی ها را نیز مردان به عهده می گرفتند. اکنون شعار رفع تبعیض میان مردان و زنان معلول همچنان به سختی پذیرفته می شود. زیرا مردان معلول بطور ویژه مردسالار هستند. آنها برای تثبیت نقش خود به عنوان یک مرد دچار مشکلات جدی هستند. همانطور که زنان معلول برای یافتن نقش خود به عنوان یک زن دچار مشکل هستند.
در جامعه نیز معلولین در وهله اول به عنوان یک معلول نگریسته می شوند. از کار افتادگی بعنوان هویت آنان شمرده می شود، بدون توجه به جنسیت آنان، اما تبعیض و نابرابری بین زنان و مردان معلول دقیقاً همانند تبعیض بین مرد و زن در جامعه است. برای مثال، تقریبا 80 درصد شرکت کنندگان جلسات سال اروپایی معلولین از مردان تشکیل شده بود. در اغلب سازمان های معلولین، زنان در اقلیت هستند. روشن است که بدین ترتیب در این سازمان ها مسائل زنان بسیار کمترطرح خواهد شد. و زمانی که تم های نگهداری از فرزندان، کاریابی زنان، مشکلات زناشوئی و یا خشونت پیشنهاد می شوند، با یک رأی گیری ساده به کنار نهاده می شوند. سال اروپایی معلولین بخوبی نشان داد که جنبش زنان معلول تا چه حد تحت تأثیر مردسالاری است. اکثر پروژه های مصوبه جلسات آن مردانه بودند. جالب اینجاست کنفرانس هایی که بر اساس اندک پروژه های تصویب شده با تم مربوط به زنان تشکیل شدند، بسیار موفق بودند. یکی از مصوبه های این کنفرانس ها عبارت بود از کار مشترک سازمان زنان معلول با سازمان زنان غیرمعلول. چنین همکاری هایی تأثیر بسیار بارزی بر جنبش زنان معلول خواهد گذاشت. یکی دیگر از شعارهای آن “هیچ تصمیمی بدون دخالت مستقیم خودمان نباید برایمان گرفته شود” بود. حول این شعار در سراسر کشورهای اروپایی تظاهرات ها و آکسیون های مختلفی سازماندهی گردید.
امروزه زنان از کار افتاده به جای آنکه خود را در پستوی خانه زندانی کنند، به اجتماع می روند و وظائف مختلفی را به عهده می گیرند. آن ها مستقل می شوند و برای پیشبرد کار و شغل خود، نیروی کمکی استخدام می کنند. بجای اینکه پسران جوانی که سربازی خود را می گذرانند، نظافت او و خانه او را به عهده بگیرند، آنها خود دخترانی را که متقاضی کار هستند، به عنوان دستیار استخدام کرده و کارهای شخصی و اجتماعی خود را که به تنهایی از عهده آن برنمی آیند، به عنوان یک شغل عرضه کرده و خانه خود را رسماً به محل کار تبدیل می کنند. هزینه پرداخت دست مزد به چنین مشاغلی اغلب از جانب دولت به عهده گرفته می شود.
چنین شیوه هایی برای تثبیت استقلال و حق تعیین زندگی معلولین زن از 20 سال پیش توسط جنبش زنان معلول مطرح شده و کم کم به اجراء گذاشته شد. این شیوه از زندگی امکان زیستن به طور مستقل و خارج از خوابگاه های عمومی را به معلولین عرضه کرد. و هم چنین این اجازه را به آنان داد تا دستیار خود را مستقلاً برگزینند و به استخدام خود درآورند. بویژه آنکه آنها دیگر مجبور نبودند پرستاران مرد را تحمل کنند که هم از نظافت بدن خود خجالت می کشیدند و هم خطر تجاوز و سوء استفاده جنسی نیز بر آنان تحمیل می شد. با وجودی که از سال 2001 در قانون آمده است که برای نیازهای ویژه زنان بودجه اختصاص داده شود، اما آنان هنوز هیچ گونه حقی در قانون برای تعیین جنسیت پرستار خود در خوابگاه ها و آسایشگاه ها ندارند.
مسلماً زندگی مستقل یک زن از کارافتاده و به استخدام درآوردن یک دستیار، هزینه بسیار بالایی برای دولت دربر دارد. اما بودجه ای که برای زندگی در خوابگاه های عمومی نیز در نظر گرفته می شود، خیلی کم نیست و تفاوت کمی بین این دو شیوه از زندگی وجود دارد.
برای مثال حداقل هزینه برای معلولی که در خوابگاه های عمومی زندگی می کند و شبانه روز به نیروی کمکی نیاز دارد، حدود 5000 یورو در ماه است و اگر همین بودجه برای یک زندگی مستقل همراه با دستیار در نظر گرفته شود، حدود 6000 یورو در ماه تخمین زده می شود. البته در شرایطی که دولت در تنگنای مالی بسر می برد، مسلماً چنین تفاوت هایی بسیار تعیین کننده می شود و تصمیمات اغلب به ضرر زنان گرفته می شود.
هم اکنون یکی از درخواست های جنبش زنان معلول، تصویب قانون دستیار در اروپا است. چنین قانونی نزدیک به 10 سال است که در سوئد به تصویب رسیده است. در سوئد دیگر خوابگاه های عمومی برای معلولین وجود ندارد و زندگی مستقل همراه با دستیار حق مسلم آنهاست. از سال 1978 در سوئد می بایست تمام خانه های بیشتر از دو طبقه با امکانات لازم برای معلولین ساخته شود.
یکی دیگر از درخواست های جنبش زنان معلول، آموزش حرکات دفاع از خود و رفع تهاجم در مقابل خشونت و تجاوز نسبت به زنان است. با توجه به افزایش میزان خشونت های فیزیکی و تجاوزات جنسی به زنان معلول که قدرت دفاع از خود را ندارند، آموزش شیوه های ساده و قابل یادگیری برای مقابله با خشونت، به یکی از نیازهای حیاتی زنان از کار افتاده تبدیل شده است. برای مثال زنانی که در صندلی چرخ دار نشسته اند، یاد می گیرند که چگونه از صندلی خود به عنوان یک سلاح در دفاع از خود استفاده کنند.
بحث کورتاژ یکی از مسائل مورد بحث در میان زنان و معلولین است. بسیاری از زنان جنین خود را تحت آزمایش قرار می دهند تا از سالم بودن آن اطمینان حاصل کنند و در غیر این صورت آنرا کورتاژ می کنند. برخی چنین عملی را با سیاست نازی ها مقایسه می کنند که سعی داشتند معلولین را همانند یهودیان از میان بردارند تا جامعه سالم و بی نقصی داشته باشند.
جنبش زنان معلول این مقایسه را نادرست می داند و مطرح می کند که تصمیم یک زن به کورتاژ، از حق او بر بدن خود ناشی می شود. برای یک زن بسیار مهم است با هر دلیلی که برای خود دارد، تصمیم بگیرد آیا یک زندگی دیگر را در بدن خود تحمل می کند یا نه. این تصمیم شخصی اوست.
تحقیقات نشان می دهد اغلب زوج هایی که فرزند معلول دارند، از هم جدا می شوند و زن مجبور است به تنهایی فرزند معلول خود را بزرگ کند. در جامعه ای که ما هم اکنون زندگی می کنیم، بسیار واضح است چنین زنی از کمک ها و حمایت های لازم برخوردار نمی شود. بعلاوه امراض مختلفی وجود دارند و برخی کودکان جز رنج و عذاب چیزی نصیبشان نمی شود.
اما مهم ترین جنبه بحث این است که زن به طور مستقل تصمیم بگیرد، آیا کورتاژ کند یا خیر. نه دکتر، نه دولت، نه کلیسا و نه جنبش زنان معلول حق ندارند این تصمیم را ملغی کنند.
تعریف
در تعریف انسان معلول و از کار افتاده آمده است: کسی که فاقد عملکرد جسمی، توان ذهنی و سلامتی روحی و روانی، در حدی پایین تر از استاندارد و نرمال زندگی در جامعه باشد، معلول محسوب می شود.
اما سازمان بهداشت جهانی این تعریف را نقد کرده و معتقد است: ناهماهنگی نقص ارگانیسم در یک فرد با منظر و نرم جامعه را می توان معلول بودن و یا “غیرنرمال” بودن تعریف کرد. اما نرمال و غیرنرمال امریست نسبی و در هر جامعه ای متفاوت است.
آنانی که همه چیز را از زاویه زبده پروری و امتیازات و حق ویژه نگاه می کنند، طبیعی است که جامعه را هم به سالم ها و معلولین، نرمال ها و غیرنرمال ها، زنان و مردان، فرماندهان و فرمانبران، ارزش ها وبی ارزش ها تقسیم کنند.
معلولین نیازی به ترحم، درک و دل سوزی ندارند. آنان نیاز به احترام، برابری و حمایت از حق تعیین سرنوشت خود دارند. آنان چیزی می خواهند که هر انسانی طلب می کند.
ترجمه لاله حسین پور
نشریه اما شماره 2 ؛ چهارشنبه 9 دي 1383