از رویای ناب زندگیش به اندازهی زیباترین چشمکهای ستارههای نایاب یاد میکند و وقتی از سنا و آراد؛ این هدیههای بزرگ زندگیش میگوید دلش قنج میرود و وجودش مالامال میشود از حس زیبای زندگی و نفسش که به شماره میافتد ادامه میدهد خانوادهای به گرمی آفتاب و به ظرافت ساغر دارم. ساغر، ترکیب اول نامهای من و خانواده ام است و من افتخار این را دارم که عضو افتخاری کانون معلولین توانا باشم.
امروز به سراغ “غلامرضا عابدینی” یکی از دوستان عزیز کانون معلولین توانا رفته و با او گفتوگوی کوتاهی کردیم. این عضو افتخاری کانون معلولین که متولد خرداد و به قول خودش ماه حادثههای سال 49 است، تحصیلکردهی دانشگاه صنعتی شریف، دانشگاه تهران، دانشگاه علوم تحقیقات بوده و دارای مدرک بینالمللی کارآفرینی از دانشگاه EDI هند است. سالها در زمینهی کارآفرینی و تربیت مدرس کارآفرینی کار کرده و امروز ضمن فعالیت با کانون توانا، تجربیاتش را با اعضای این کانون در میان گذاشته و با برگزاری کلاسهای آموزشی گام در راه توانمندسازی معلولان نهاده است.
پای این گفتوگوی دوستانه مینشینیم:
آقای مهندس عابدینی، شما چندسالی است که بهعنوان عضو و همکار افتخاری کانون معلولین توانا با این مرکز همکاری میکنید. بفرمایید چگونه با کانون معلولین آشنا شدید؟
بین سالهای 84 و 85 من یک دفتر خدمات فنی، مهندسی داشتم. یک روز دوستانی از کانون توانا به دفتر من آمدند و ما با هم جلسهای داشتیم، در آن جلسه من اصلا احساس نکردم که این دوستان، دارای معلولیت هستند، بلکه من یک گروه توانمند و دارای قابلیتهای ویژه را دیدم. کمی بعد این دوستان از من درخواست برگزاری یک کلاس کارآفرینی کردند و ما در یک دورهی 100 ساعته در خدمت دوستان کانون توانا بودیم و اینگونه شد که باب آشنایی و همکاری ما آغاز شد و نوع رفتار دوستان موجب شد که من جذب کانون شدم. البته یک دورهی همکاری هم در سالهای 82-81 به دلیل مسئولیتم در شهرکهای صنعتی با کانون معلولین داشتم.
نوع رفتار دوستان چگونه بود؟
من وقتی مجموعهی کانون معلولین را دیدم و دیدم که در این مجموعه دوستان توانمند زیادی فعالاند و اینجا محملی برای شکوفایی سایر افراد از جمله خودم نیز هست، پس این نیاز را در خودم احساس کردم که به کانون توانا بیایم و اگر در توانم هست کمکی به مجموعه بکنم و کمکی هم از مجموعه بگیرم.
قطعا شما قبل از آشنایی با اعضای کانون توانا افراد دارای معلولیت را دیده بودید و در ذهن خودتان تعریفی از معلول و معلولیت داشتید و وقتی با بچههای کانون ارتباط پیدا کردید شاید این بچهها تعریف شما از معلولیت را تغییر دادند؛ برایمان توضیح بدهید که پیش از آشنایی با کانون چه نگرشی به معلولان داشتید، تعریفتان از معلولیت چه بود و تعریفهای شما پس از آشنایی با کانون چه تغییراتی یافتند؟
من در دوران کودکی و دوران تحصیل افراد دارای معلولیت را دیده بودم و با اینکه خودم هم در یک مقطع از زندگی بر اثر یک تصادف، تجربهی سه ماه ویلچر نشینی را داشتم اما بر اساس یک فکر اشتباه همیشه معلولیت را یک نوع مشکل جسمی تصور میکردم که شاید به مشکل فکری هم منتج میشود ولی بعد از اینکه اعضای کانون و تواناییهایشان را دیدم و دنیای آنها را شناختم از اینکه قبلا چنین تفکری داشتم از خودم شرمنده شدم و متوجه شدم این افراد کسانی هستند که فقط محدودیت دارند و محدودیت چیزی نیست که مانع عروج، پرواز و درک زیباییهای اندیشه شود و هنوز هم من تاکید میکنم که ما با معلولان تفاوتی نداریم. به نظر من مهم انسانیت است و مهم آن است که روح خداوند متعال در وجود همگی ما جاری و ساری است.
وقتی اعضای کانون به سراغ شما آمدند هیچوقت بهطور مستقیم از شما نخواستند که با کانون توانا وارد همکاری شوید اما در لابهلای مسائل کاری روابط و درگیریهای کاری ایجاد شد که شما تنها در فرمهای عضویت به عنوان عضو افتخاری ثبت نشدید بلکه در تفکر، عمل و اجرا با ما شریک شدید. آیا ما توانستیم شما را در یک فرآیند عملیاتی به همکاری گرفته و بعد روی فکرتان اثر بگذاریم؟
من همیشه اعتقاد دارم که انسان باید در محیط قرار بگیرد و بعد در مورد کار کردن یا نکردن در آنجا تصمیم بگیرد. من احساس میکنم وقتی کسی به دنبال یک کار میرود ابتدا یک دورهی ماه عسل بین او و شغلش به وجود میآید و بعد کمکم واقعیت مسئله درک میشود. من هم در بحث همکاری با کانون سعی کردم که ابتدا همهی جوانب امر را در نظر بگیرم تا این دوران ماه عسل همچنان برایم ادامهدار بماند. مهندس ادامه میدهد زمانیکه پست مدیریت یک کارخانه نیز به من پیشنهاد شده بود من به صاحب کارخانه گفتم برای قبول این مسئولیت ابتدا یک دورهی سه ماهه کار میکنم و اگر ماهیت کار به دلم نشست آن را قبول میکنم. مهندس در ادامه میگوید: به نظر من محیط کار، نوع رفتار، نوع برخورد و نوع نگرش به فرد بسیار مهمتر از ابعاد مادی است که تحت عنوان حقوق و مزایا برای فرد در نظر گرفته میشود.
آیا در یک رابطهی متقابل کانون معلولین هم توانست به شما کمک کرده و چیزی به شما بدهد؟
قطعا اینگونه بوده. در حقیقت ابتدا این کانون بود که چیزی به من و سایر اعضای افتخاری خود داد و بعد ما اگرلایق باشیم توانستهایم چیزهایی به کانون بدهیم. وی در توضیح بیشتر میگوید: در سلسلهمراتب نیازهای مازلو که بهصورت هرم است من معتقدم که راس هرم دوباره به قاعده برمیگردد و اگر قرار است کسانی به خودشکوفایی، تعالی و تحقق برسند زمانی به این نتیجه میرسند که باید در راستای خدمت و کمک به افرادی که در قسمتهای اول این هرم هستند حرکت کنند و کسانی که دنبال انسان خلاق هستند نیز کسانی اند که شادی و موفقیت خود را در شادی و موفقیت دیگران میبینند. من فکر میکنم انسانهای خلاق کانون توانا توانستند این کمک را به ما بکنند و قطعا اگر تعامل دوسویه نبود این دوستی و ارتباط ادامه پیدا نمیکرد؛ اعضای کانون در خیلی موارد به من کمک کردهاند، آقای رویتوند باعث شد من کتاب دومم را بنویسم و آقای هادی باعث شد من به منابع انسانی علاقمند شوم. این دوستان چند کلاس هم برایمان برگزار کردند و من توانستم در این کلاسهای آموزشی بهعنوان دانشجو شرکت کرده و استفاده ببرم.
کانون را چطور جایی میبینید و روزهای اولی که کانون را دیدید حتما ساختار خاصی از این جموعه در ذهن داشتید و اکنون که شناخت بیشتری از کانون دارید نگاه دیگری نسبت به آن پیدا کردهاید. این دو نگاه چقدر با هم فاصله و اختلاف دارند؟
حقیقت این است که ساختار کانون توانا برای من هنوز هم شناخته شده نیست. من گاهی این مجموعه را یک سازمان ایدئولوژیک می بینم که کارکنان آن حول محور یک مجموعه ارزش جمع شدهاند و گاهی اوقات با توجه به قواعد و مقررات کانون اینجا را جایی میبینم که دوستان در مسیرهای علمی گام برمیدارند و با تمام اینها متوجه میشوم که کانون توانا یک سازمان پیشرو در زمینهی منابع انسانی است. گاهی هم وقتی مجله را مطالعه میکنم میبینم کانون معلولین سازمانی فراکشوری است و با سازمانهایی مانند سازمان ملل سروکار دارد. رسیدن به حقیقت مانند لایههای تودرتویی است و ما اگر توانایی داشته باشیم هر بار یک لایه را برمی داریم و عمق بیشتری را میبینیم. اگر قرار باشد که خود اعضای کانون نیز تعریفی از کانون ارائه بدهند تعریفهایشان با هم یکسان نبوده و دارای تناقض خواهد بود و این خوب است که بچههای کانون هم حول محور ارزشها گردآمدهاند و هم قدرمشترکهای دیدگاهی و نگرشی دارند.
یکی از رسالتهای کانون این است که در انجام کلیهی فعالیتهایش عزت و کرامت معلولان را حفظ کند، با توجه به اینکه شناخت شما نسبت به روزهای اول آشناییتان از کانون بیشتر شده، به عنوان یک بیننده که فعالیتهای کانون را تماشا میکند بگویید از نظر شما این عزت و احترام در کانون حفظ میشود؟
اول بگذارید این مسئله را بگویم که ما مسئول رفتار دیگران نیستیم، به نظر من حتی اگر دیگران دستآوردهای کانون را انکار کنند بچههای کانون نباید به این موضوع کاری داشته باشند و دنبال این باشند که ببینند دیگران دربارهی آنها چگونه فکر میکنند و آیا رفتارشان از نظر دیگران درست است یا خیر؟ اما چرخهی توانمندسازی معلول از خود او و فکر او شروع میشود و ما در شیارهای ذهنی خود باید حک کنیم که “ما با نیتهای خیر به مردم کمک میکنیم و با نیت خیر به جهان هستی انرژی می دهیم”. اما شاید مردم این را متوجه نشوند البته نه اینکه نخواهند بلکه به این دلیل که شاید نمیتوانند و این نتوانستن آنها نباید مانع این شود که ما لذت زندگی، زیبایی و فرصت زندگی کردن را از دست بدهیم. این مسئله در دیدگاه من جایگاه ندارد. اصولا در جامعه همیشه افرادی هستند که عزت خودشان را هم حفظ نمیکنند چه برسد به عزت و احترام دیگران و برایشان هم فرق نمیکند که این افراد تندرست باشند یا دارای معلولیت! من تاکید دارم که ما مسئول رفتار خودمان هستیم و اگر روی توانمندی معلولان کار کنیم قطعا دیگران مجبور میشوند که نگرش، رفتار و قضاوتشان را نسبت به معلولان اصلاح کنند. اما تنها جایی که در دستان من و شما نخواهد بود ذهن و افکار مردم است.
به نظر شما پیش آمده که عملکرد کانون توانا شده در بعضی بخشها بهگونهای باشد که در آن بخش اقدامش ضعیف باشد؟
عملکرد کانون توانا در هیچیک از بخشهای کاری ضعیف نیست البته شاید بخشهایی باشند که در آنها بشود به کانون کمک کرد؛ مثلا وقتی واحد کارآفرینی راه افتاد من خودم به مسئول این بخش گفتم که تخصص من کارآفرینی است و اگر کاری باشد میتوانم برایتان انجام دهم. من اگر در جایی حس کردم پیشرفت کانون ضعیف است خودم جلو رفتهام و چون فکر میکردم از نظر علمی و تجربه میتوانم در آن بخش در خدمت دوستان باشم پشنهاد کمک دادهام. اما چیزی که به نظر من در کانون خیلی جای کار دارد معیشت و بحث اقتصادی تمام خانوادههاست، این مشکل باید هدفگذاری شود و من طرحی دارم که بر اساس آن تمام افراد معلول میتوانند دارای شغل و صاحب درآمد شوند. چرا که معتقدم اگر بحث نیازهای مادی هر طبقهای حل نشود آن افراد قطعا به نیازهای بالای معنوی نمیرسند. نیازهای مادی زیرساخت نیازهای معنوی هستند. پیامبر(ص) هم گفتهاند «هر کسی که معاش نداشته باشد معاد ندارد و اگر فقر از در بیاید ایمان از پنجره بیرون میرود» پس این مسئله نشان میدهد که این موارد با هم تداخل و اشتراک دارند. بنابراین کانون در هیچیک از بخشها ضعف ندارد چون تفکر و اندیشهی خوبی در رفتار و دیدگاه هیات مدیره وجود دارد؛ کانون در بسیاری از امور پیشرو است و خود من فکر نمیکردم که کانون بتواند با سازمان ملل ارتباط برقرار کرده و یا در کشورهای دیگر حضور موفق داشته باشد و بتواند ایدئولوژی، تفکر و اندیشهی خود را اشاعه و رسالت خود را به انجام برساند.
مهمترین فعالیت شما در کانون معلولین چه بوده است؟
فکر میکنم مهمترین فعالیت من در کانون توانا این بوده که از طریق افتتاح حساب با مبالغ اندک در صندوق کانون توانا، زمینه ساز ورود دوستان و همفکرانم به این مجموعه شده و موجب آشنایی و تعامل این افراد با کانون شدهام.
رقیه بابایی
2 دیدگاه
زهرا
سلام آقای مهندس عابدینی خسته نباشی.شما فقط در قزوین کا میکنید؟من میتونم یه ایمیل از شما داشته باشم چون کار فوری فوتی باهاتون دارم
نویسنده
ghabedini@yahoo.com