قاصدك
شيشه اي به استقامت كوه
زهرا حيدري
تا به حال خاله اي را ديده بوديد كه 7 سالش باشد، اگر نديده بوديد همين الان يك خالۀ 7 ساله روبروي شماست. يك خالۀ 7 سالۀ باهوش و حاضر جواب.
مامان زهرا بايد بيشتر مواقع همراهش باشد. به خاطر ضعفي كه استخوان هاي زهرا دارد مامان بايد او را به مدرسه ببرد و برگرداند، حتی زنگ تفريح هم بايد همراه او باشد تا شيطنت بچه ها و خود زهرا باعث شكستن پايش نشود.
حرف كه به اينجا مي رسد، از زهرا مي پرسم مامانت را چقدر دوست داري و مي گويد: 2 تا
با تعجب مي پرسم بابا را چطور؟ و مي گويد 3 تا
و دليل اين يك تفاوت را اين عنوان مي كند كه بابا هر چي مي خواهد برايش مي خرد.
زهرا دانش آموز خيلي درس خواني است و جالب است بدانيد مي خواهد برود دانشگاه، معلم بشود بعد پشيمان مي شود و مي گويد: نه دوست ندارم مي خواهم خواننده بشوم!
زهرا تبحر خاصي در ضايع كردن ديگران دارد. مامان مي گويد گاهي حرفي را نمي خواهيم توي جمع بزنيم كه ايشان همه چيز را لو مي دهد.
و زهرا با افتخار مي گويد: يك بار باباي اين را (به خواهرزاده اش اشاره می کند) را ضايع كردم.
پرسيدم چطور؟
داشت يك چيزي را تعريف مي كرد بعد از من پرسيد مگه نه زهرا؟
من گفتم: نه! (نه را خيلي كش دار مي گويد و من نمي دانم شوهر خواهر زهرا خانم آن موقع چه حالي داشته ؟!)
زهرا گاهي با خواهر زاده اش دعوا هم مي كند ولي كاملاً پيداست كه او را خيلي دوست دارد.
هر چند تهيۀ داروهاي زهرا بخاطر مراقبت بيشتر از او براي بابا و مامان خيلي سخت است امازهرا آن قدر شيرين است كه جاي همۀ اين سختي ها و خستگي ها را توي زندگي آنها پر مي كند.
زهرا نقاشي كوه، رودخانه و خانه را خيلي دوست دارد و شايد يكي از آرزوهايش اين است كه خانه اي كنار كوه و رودخانه داشته باشد، كوهي كه” استقامت” و رودي كه دورانديشي و مصمم بودن در رسيدن به هدف را بيشتر به او بياموزد.
منبع: