چکیده:
معلولیت محدودیت است اما ناتوانی نیست همه انسانها دارای محدودیت اند خداوند همه انسانها را نیازمند و در محدودیت آفریده اما این به معنای ناتوانی در رسیدن به خواسته های معقول شان نیست. انسان از پی محدودیت تن سازنده شد انسان در چون در دیدن میکروب نابینا بود میکروسکوپ را ساخت در دیدن اجرام و کواکب کم بینا بود تلسکوپ را ساخت در پریدن وسرعت کم توان بود و هواپیما را ساخت در ارتباطات محدود بود تلفن همراه ساخت و….
معلولیت و محدودیت در نگاه تعالیم وحیانی نشان از حکمت متعالی خداوند در به ظهور رساندن قابلیتهای نهفته در وجود انسانهاست.. قرآن کریم وجود نواقص در زندگی انسان را امتحانی از جانب پروردگار بیان فرموده است. چنانکه می فرماید :
«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الأَمْوالِ وَ الأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ؛ الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ؛ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ»
قطعاً همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى و كاهش در مالها وجانها و ميوه ها آزمايش مى كنيم؛ و بشارت ده به استقامت كنندگان! آنها كه هر گاه مصيبتى به ايشان میرسد، مىگويند: «ما از آن خدائيم؛ و به سوى او باز مىگرديم! اينها، همانها هستند كه الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده؛ و آنها هدايت يافتگان هستند. در این آیه یکی از مصادیق امتحان نقص در انفس و جان بیان شده؛ اما چنین امری مانع سلوک معنوی و سیر به کمال نبوده؛ لذا قرآن کریم صابرین را بشارت به پاداش الهی داده است. محدودیتی که در جسم بسیاری افراد است و معلولیت نام دارد در واقع نعمتی است از جانب حق فرصتی است مغتنم برای رهاشدن از زندان جسم.
زندانی که برای عموم شکسته نیست اما برای افراد معلول شکسته است تا بتوانند سریعتر از سایر افراد،پرواز کنند فرصت رهایی از قید و بندهای نفس و تعلقات مادی برای فرد معلول بیشتر از سایر افراد جامعه است معلول بر بال اندیشه و خودباوری خویشتن را اثبات میکند ترحم جامعه به افراد معلول فرصت رشد و شکوفایی از انها را سلب میکند. تغییر نگرش جامعه نسبت به معلولیت زمینه توجه به نیازها و توانایی های افراد دارای محدودیت را جهت حضور فعال داشتن در اجتماع را فراهم میکند. وقتی جامعه معلولیت رو عامل ضعف افراد نداند بلکه یک تفاوت تلقی کند معلول معلولیتش رو پنهان نمیکند و میل به انزوا و گوشه گیری پیدا نمیکند.
مقدمه:
شرح فلسفه معلولیت در قرآن
در نگاه تعالیم الهی انسان با افکار، روح و اعتقادات خودش معنا می شود، نه با جسم اش، جسم شئونی از مراتب وجود است و در مقابل حقیقت روح فنا پذیراست… جسم فقط مرتبه ای از ظهور روح انسانی است به قول بزرگان فلسفه و عرفان اسلامی جسم کمال اول طبیعی نفس است که روح در آن خودش را به کمال می رساند (1) اینکه بعضی افراد جامعه معلولیت را ناتوانی می بینند ریشه آن به جهت درک ناقصی است که نسبت به شناخت از خود دارند… وقتی حقیقت خود را جسم ببینیم ارزشها را در همان محدوده جسم تعریف می کنیم وهر آنچه نیاز جسم باشد همان را می بینیم و از زیبایی های درون که اخلاق اندیشه و باور صحیح است غافلیم. خداوند در قرآن کریم آنچه را که ارزش محسوب میشود و برای انسان و مایه زینت و زیبایی او قرار می گیرد را ایمان و اعتقاد صحیح دانسته و مزین شدن به آن را ارزش معرفی می کند. (2)و با نفی هرگونه برتری های نژادی کرامت انسانی را در خودکنترلی وخودمهاری نفس انسانها می داند نه رنگ پوستشان و به تعبیری دیگر ارزش و زیبایی در ویژگی هایی است که انسان در به وجود آوردن آن نقش بسزایی داشته باشد نه اینکه مانند رنگ پوست نوع چهره سرزمین ومحیط تولد فرهنگ ملل وخانواده که به هیچ وجه در اختیار خود انسانها نیست و در به وجود آمدن آنها نقشی ندارند مایه مباهات و فخرشان شود و به نوعی آنرا ارزش معرفی کنند. قرآن کریم تقوا را عامل برتری افراد در نزد پروردگار دانسته؛ لذا ممکن است شخص معلولی به مراتب دارای جایگاه والاتری در نزد خدای متعال بوده باشد: يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِير»؛ اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد (اينها ملاك امتياز نيست،) گرامى ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست خداوند دانا و آگاه است.(3)
بر این اساس در دستورات به مکلفین از برخورد نامناسب با کسانی که نقص عضو داشته و یا تمسخر دیگران نهی نموده است؛ چنانکه می فرماید: عَبَسَ وَ تَوَلَّى؛ أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى؛ وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى؛ أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى»؛ چهره درهم كشيد و روى برتافت! از اينكه نابينايى به سراغ او آمده بود، تو چه مىدانى شايد او پاكى و تقوى پيشه كند؟ يا متذكر گردد و اين تذكر به حال او مفيد باشد.(4)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى أَنْ يَكُنَّ خَيْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمانِ وَ مَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُون»؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد! نبايد گروهى از مردان شما گروه ديگر را مسخره كنند، شايد آنها از اينها بهتر باشند و نه زنانى زنان ديگر را، شايد آنان بهتر از اينان باشند و يكديگر را مورد طعن و عيب جويى قرار ندهيد و با القاب زشت و ناپسند يكديگر را ياد نكنيد، بسيار بد است كه بر كسى پس از ايمان نام كفرآميز بگذاريد و آنها كه توبه نكنند، ظالم و ستمگرند.(5) از این روست که در جامعه عمل وجراحی زیبایی در نگاه بسیاری ارزش تلقی میشود که به دنبال پیدا کردن شخصیت از طریق آن هستند. ارزش انسان در چیزی است که ان چیز رو خوب می بیند (قیمة کل امروئ ما یحسنه…نهج البلاغه حکمت ..) وقتی انسان خودش را مو یا صورت یا دست و بازو می بیند ارزشش همان مو و صورت دست وبازوست معلولیت یک بسته و هدیه خداوندی است. در تعبیری دیگر قرآن کریم معلولیت را در مواجه انسان با حق بیان میکند(6)( أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ (46) آيا در زمين گردش نكرده اند تا دلهايى داشته باشند كه با آن بينديشند يا گوشهايى كه با آن بشنوند در حقيقت چشمها كور نيست ليكن دلهايى كه در سينه هاست كور است . ) وقتی قلب انسان از دریافت حق کور میشود چشم دل از دیدن حقایق در حجاب است آن زمان معلولیت رخ میدهد. نابینا در واقع کسی است که از دیدن حق ناتوان است کسی که صدای حق را نمی شنود ناشنواست کسی که حق را بیان نمی کند لال و گنگ است کم توان ذهنی کسی است که یا حق را نمیفهمد و اگر هم آنرا بفهمد انکار میکند .نقص و ناتوانی زمانی رخ میدهد که انسان موضع گیری خودش رو نسبت به حق اعلام میکند.
در نگاه قرآن هرگونه محدودیت و محرومیت که انسانها با آن مواجه میشوند حال این محدودیت نقصی در مال باشد مثل ورشکستگی اقتصادی و یا نقصی در جان باشد مثل معلولیت جسمی در واقع زمینه ساز رشد و شکوفایی آنهاست(7) با این نگاه محدودیت مهمترین عامل سازندگی بشر است. انسان از پی محدودیت تن سازنده شد انسان در چون در دیدن میکروب نابینا بود میکروسکوپ را ساخت در دیدن اجرام و کواکب کم بینا بود تلسکوپ را ساخت در پریدن وسرعت کم توان بود و هواپیما را ساخت در ارتباطات محدود بود تلفن همراه ساخت و…. معلولیت و محدودیت در نگاه تعالیم وحیانی نشان از حکمت متعالی خداوند در به ظهور رساندن قابلیتهای نهفته در وجود انسانهاست.(8)محدودیتی که در جسم بسیاری افراد است و معلولیت نام دارد در واقع نعمتی است از جانب حق فرصتی است مغتنم برای رهاشدن از زندان جسم . زندانی که برای عموم شکسته نیست اما برای افراد معلول شکسته است تا بتوانند سریعتر از سایر افراد،پرواز کنند فرصت رهایی از قید و بندهای نفس و تعلقات مادی برای فرد معلول بیشتر از سایر افراد جامعه است معلول بر بال اندیشه و خودباوری خویشتن را اثبات میکند ترحم جامعه به افراد معلول فرصت رشد و شکوفایی از انها را سلب میکند. تغییر نگرش جامعه نسبت به معلولیت زمینه توجه به نیازها و توانایی های افراد دارای محدودیت را جهت حضور فعال داشتن در اجتماع را فراهم میکند. وقتی جامعه معلولیت رو عامل ضعف افراد نداند بلکه یک تفاوت تلقی کند معلول معلولیتش رو پنهان نمیکند و میل به انزوا و گوشه گیری پیدا نمیکند.
اگر بستر آموزش و فرهنگ سازی صحیح برای افراد دارای محدودیت فراهم نشود تکدی گری رشد پیدا میکند وقتی با نگاه غلط حس ناتوانی را به افراد دارای محدودیت القا میکنیم در واقع آسیبی به استعداد و توانایی های انسانی میزنیم واین نوع ترحم به جای حفظ عزت و کرامت انسانی باعث تخریب خودباوری و اعتماد به نفس افراد دارای محدودیت میشود. موفقیت افراد دارای معلولیت مستلزم نگاه صحیح جامعه وتحقق حقوق اجتماعی برای اوست مردم نسبت به هم مانند آئینه هستند اگر این آینه ها شفاف و درخشان باشد تصاویر هم زیبا در ان انعکاس پیدا میکند.
در نهج البلاغه وظیفه حکومتها نسبت به معلولین:
در نامه امام علی (علیه السلام) به مالک اشتر در خصوص طبقه ی گرفتار و محروم جامعه آمده است:سپس خدا را! خدا را! در خصوص طبقات پايين و محروم جامعه، كه هيچ چاره اى ندارند، [و عبارتند] از زمين گيران، نيازمندان، گرفتاران، دردمندان. …مبادا سر مستى حكومت تو را از رسيدگى به آنان باز دارد، كه هرگز انجام كارهاى فراوان و مهم عذرى براى ترك مسئوليت هاى كوچكتر نخواهد بود. همواره در فكر مشكلات آنان باش، و از آنان روى بر مگردان، به ويژه امور كسانى را از آنان بيشتر رسيدگى كن كه از كوچكى به چشم نمى آيند و ديگران آنان را كوچك مى شمارند و كمتر به تو دسترسى دارند. براى اين گروه، از افراد مورد اطمينان خود كه خدا ترس و فروتنند فردى را انتخاب كن، تا پيرامونشان تحقيق و مسائل آنان را به تو گزارش كنند. سپس در رفع مشكلاتشان به گونه اى عمل كن كه در پيشگاه خدا عذرى داشته باشى(-209)
که مجموع این اخبار بیانگر وظیفه ی شخص معلول و جامعه و حاکمیت نسبت به او بوده که در صورت رعایت این امور سختی تحمل نقص بر شخص معلول آسانتر گشته و زمینه ی زندگی عادی او همچون سایر افراد اجتماع میسر می گردد.
حال اگر معلولیت را هدیه خدا به بعضی از بندگان بدانیم و اگر بدانیم که فرد معلول هر مقدارکه توانسته بیاندیشد و سرگرم جذابیت های مادی جامعه نشود به جهت محدودیتی که است که دچارش شده، آنوقت محدودیت تن را لطف خدا می داند و این محدودیت مانند یک ترمز شدید فرد را در سراشیبی زندگی، آن هم در جوانی وادار میکند که خودش را با ابعاد روحی و معنوی ام ارزش یابی نموده و تعریف کند.. وشرایط جسمی خویش را مایه ضعف و ناتوانی خویش تلقی نکند. .در تعالیم الهی انبیاء آمده اند، انسانیت را احیا کنند انسان به تاسی از خداوند که رحمان و رحیمِ است، باید سراپا رحمانیت باشد و جامعه و انسان ها را به شکلی بسازد که استعدادها بارور شوند، انسان ها رنج نکشند، باید بستری در جامعه ساخت که انسان ها از بُعدِ روحی و معنوی به درجات متعالی برسند و این بستر نمی توانست در یک جامعه فقر زده باشد، نمی توانست در جامعه ای تبلور داشته باشد که همواره انسان ها کار کنند تا پول درآورند، بخورند تا زنده بمانند. در واقع معلولیت سرفصلی از عشق بازی با خداست، معلولیت گلی است که خداوند به آدمی هدیه می دهد تا او را عاشق خودش کند. البته این در صورتی است که دیدگاه جامعه صحیح باشد و جهان بینی افراد عمیق، اما اگر تفکر فرد این باشد که من معلول ام و نمی توانم خوب حرکت کنم تبدیل به ذلت می شود و اگر این سوال ها تکرار شود که چرا بدن من معیوب است؟ چرا به مانند انسان های تندرست نمی توانم بدوم و یا ورزش کنم؟ و….
معلولیت می شود مصیبت عظما. از این روست که حس ناتوانی از خود ناتوانی خطرناکتر است چراکه منشا این احساس اندیشه است که البته میتواند از عامل بیرونی تقویت یا تضعیف شود..واین عامل بیرونی جامعه است که اگر در برخوردار کردن افراد با نیازهای خاص دچار کج اندیشی و اعوجاج فکری شود اندیشه انسان را جهت گیری میکند وباعث رکود و جمود فکری میشود. به تعبیری دیگر میتوان گفت عدم امکان بهرهمندی معلولان از تسهیلات و فضاهای شهری در یک جامعه درواقع نه به خاطر معلولیت آنان بلکه به لحاظ معلولیت اجتماع و ناتوانی آن در سازگاری امکانات فضاهای شهری با نیازهای این طیف از شهروندان جامعه است. پس میشود با اصلاح محیط و تدارک وسایل حملونقل است بهطوریکه افراد معلول قادر باشند تا آزادانه و بدون خطر در محیط پیرامون خود اعم از اماکن عمومی، معابر، محیط شهری و ساختمانهای عمومی حرکت کنند و از تسهیلات محیطی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی با حفظ استقلال فردی لازم بهرهمند شوند….
هدف از مناسبسازی محیط شهری دستیابی معلولین در جهت رسیدن به استقلال نسبی و به عبارتی تساوی فرصتها، عدالت اجتماعی و پیوستن تمامی افراد معلول به جامعه و ایجاد اجتماعی بدون مانع است.
نگاه ترحم آمیز، ظلمی است آشکار وقتی قوانین مربوط به معلولان نادیده گرفته می شود اهمیت نگاه درست جامعه به موضوع معلولیت باید از مهمترین کارکرد قوانین حمایتی باشد البته اگر زمینهسازی برای دسترسی افراد دارای معلولیت به مواهب و فرصتهای اجتماعی همواره در اولویت برنامههای مربوط به احقاق حقوق معلولین قرار داشته باشد . در همه جوامع حمایت از حقوق انسانی وظیفۀ همۀ دولتها در همۀ جوامع و برای همۀ شهروندان به شمار میرود. ازاینرو، شعار «یک جامعه برای همه» جزو برنامههای مجمع عمومی سازمان ملل قرار گرفته است. اگرچه، کمبود آگاهیهای عمومی و نگرش منفی به پدیدۀ معلولیت در سطح جامعه، هنوز هم از عمدهترین معضلات و موانع در دستیابی به حقوق انسانی این قشر محروم در همۀ جوامع به شمار میآید.در پایان به اهمیت رفتار درست با افراد دارای مدودیت در روایات نیز میتوان برشمرد.
در کتب روایی هر چند باب مستقلی برای افراد معلول اختصاص داده نشده؛(10) اما در روایات متعددی به ابعاد مختلف نقص عضو اشاره شده است، از امتحان بودن آن، وظیفه ی شخص معیوب؛ وظیفه ی حکومت و مردم سالم در مقابل افراد دارای محدودیت . که برخی از آنها بیان می گردد.
1_ جانشینی «ابن مکتوم» نابینا در مدینه در غیاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلّم):
ابن مکتوم» در غزوه ی «احد و «حمراء الاسد» و «بنی نضیر» و «الکدر» و «بحران» و «خندق» و «بنی قریظة» و «بنی لحیان» و «الغابة» و «حدیبیة» و «فتح» و «حنین» و «طائف» و «حجة الوداع»، جانشین پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مدینه بود(11) جانشین قرار گرفتن چنین شخصی بیانگر آن است که نابینا بودن مانع قابلیت های دیگر شخص در راستای فعالیتهای اجتماعی نخواهد بود.
2_ارسال آموزگار نابینا به مدینه:
مصعب بن عمیر» از کسانی است که در مکه اسلام را پذیرفت. پیامبر اکرم (صلی اللّه علیه و آله و سلم) او و «ابن ام مکتوم» نابینا را به عنوان سفیران خویش به مدینه فرستاد تا انصار و اهالی مدینه را قرآن بیاموزند. اینان اولین کسانی بودند که جهت آموزش قرآن به مدینه رفتند(18)
3_مؤذن نابینا:
بلال حبشی»، «ابومحذوره» و «ابن ام مکتوم» که شخصی نابینا بود از مؤذنان پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) بوده اند.
4_ مشارکت در جهاد:
عمر بن جموح» با اینکه از ناحیه پا لنگ بود و جهاد بر وی واجب نبود، اما در جنگ احد با اصرار فراوان از پیامبر خواست که در جنگ شرکت کند. تا اینکه با درخواست او موافقت شد و در احد به شهادت رسید. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) پس از شهادت وی خطاب به او گفتند: «گویا ترا می بینم که با پای سالم در بهشت قدم می زنی.(12)
5_ مشارکت در نماز جماعت:
روایاتی که بیان می دارد شخص نابینا در صورت امکان می بایست در نماز جماعت شرکت کند و نمی بایست از عبادات جمعی دور بماند. در این باب دو روایت در منابع شیعی و سنی است: روایت اول که از «ابن ام مکتوم» است که از پیامبر (صلی الله علیه وآله) سوال نمود من شخصی نابینا و منزلم نیز از مسجد دور است، آیا اجازه می دهید در منزل خود نماز بگزارم و در جماعت حاضر نشوم؟ حضرت فرمودند: آیا صدای اذان را می شنوی؟ وی پاسخ مثبت داد و پیامبر(صلی الله علیه واله) فرمودند رخصتی برای تو نمی بینم.(13)
در روایت دیگری که در منابع شیعی نقل شده شخص نابینایی از حضرت سوال نمود چه بسا من صدای اذان را می شنوم؛ اما کسی را نمی یابم که مرا به مسجد برساند. حضرت در پاسخ وی فرمودند: طنابی از منزلت به مسجد وصل نما و در جماعت حاضر شو.(14) که در این روایت تاکید بر این شده که به هر صورت که شده شخص نابینا خود را به مسجد برساند.
6_خیر بودن نسبی نابینایی برای فرد:
روایت «عثمان بن حنیف» که بیان می دارد نابینایی از پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) طلب دعا برای بهبودی و شفای خود نمود؛ اما پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود که چنین حالی برای توبهتر است؛ هر چند که اگر بخواهی برای تو دعا می کنم؛(15)
7_ مراقبت در رفتار با اهل بلا:
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در مورد نگاه به کسانی که چهره ی نامناسبی به واسطه ی بیماری داشته بیان فرمودند: به اهل بلاء و جذامیان نگاه طولانی میندازید؛ زیرا که چنین امری آنان را محزون می سازد.(16)
8_ بیان ثواب برای کمک به معلولین:
رسول خدا فرمودند: «هر کس معلولی را در کارهایش کمک کند، خدا در کارش به او کمک دهد و در قیامت فرشته هائى روا دارد که او را در گذر از هراسها کمک دهند».(17)
نتیجه گیری :
شکستگی قفس تن سرآغاز پرواز روح است جسم زندان روح است درواقع روح انسان در قفس جسم برای تعالی و کمال خود نیازمند آگاهی به این حقیقت است که منشا ظهور توانایی اندیشه است نه جسم و پرواز، بربال اندیشه است چراکه جسم همگان محدود به جاذبه زمین است. در نگاه تعالیم الهی محدودیت های ما زمینه ساز تبلور و شکوفایی استعدادهای ماست و ناتوانی تصوری است فقط در ذهن که ما آنرا خلق می کنیم اینکه جسم دچار نقص باشد دلیلی بر ضعف اندیشه و ناتوانی محض نیست اندیشه های تحول ساز در جسمی محدود ظاهر شدند از استفان هاوکینگ تا بتهوون….خودباوری و درک درست از خویشتن سبب بروز و ظهور توانایی های انسانی است فارغ از همه محدودیت های جسمی. پس میتوان گفت معلولیت انعکاس تفاوت هاست نه مظهر ناتوانی و میتوان گفت امید و ایمان به موفقیت در یک ذهن فعال و اندیشه قدرتمند ساخته میشود و زیبایی هر چیز به پویا بودن و جاری بودن آن شی است ماند باور درست از نگاه قرآن. فرهنگ سازی درست و تغییر نگرش صحیح به معلولیت می تواند زمینه ساز حضور فعال معلولین در اجتماع و مشارکت حداکثری آنها در فعالیت های اجتماعی باشد. واین امر مستلزم کارکرد های قوانین حمایتی جامعه باشد.
تهیه و تنظیم: سیدمحمد موسوی- کارآفرین و مدیرعامل گروه بهداشتی فیروز و بنیانگذار کانون توانا
منابع:
1_ هر چند که چنین امری به معنای نفی اسباب و مسببات عادی و نقش اختیار انسان نیست.
2_. البقرة/157-155.
3_. الحجرات/49/13.
4_. عبس/4/80.
5_. الحجرات/11/49.
6_. النور/61/24.
7_. النساء/98/4.
8_. الفتح/17/48.
9_. البته در کتب روایی بابی در نحوه معاشرت با نابینایان و زمین گیران و صاحبان بیماری های مسری اختصاص داده شده؛ همچنان که مرحوم مجلسی در بحارالانوار (ج72، ص14)، بابی را به این عنوان اختصاص داده و یازده روایت در ذیل آن آورده است. همچنین مرحوم کلینی در کافی(ج2، ص567، ط: الاسلامیة) بابی را در رابطه با دعا به هنگام بروز بیماری ها و امراض اختصاص داده اند و نوزده روایت در ذیل آن نقل نموده اند.
10._ المغازی، الواقدی،ج1، ص8.
11_. ابن حجر، الاصابة فی تمییز الصحابة،ج4، ص601، دار الجيل – بيروت.
12._ احمد بن محمد، مسند الإمام أحمد بن حنبل، 50جلد، ج37، ص247، مؤسسة الرسالة – لبنان – بيروت، چاپ: 1، 1416 ه.ق: عَنْ أَبِي قَتَادَةَ: أَنَّهُ حَضَرَ ذَلِكَ قَالَ: أَتَى عَمْرُو بْنُ الْجَمُوحِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَ رَأَيْتَ إِنْ قَاتَلْتُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ حَتَّى أُقْتَلَ أَمْشِي بِرِجْلِي هَذِهِ صَحِيحَةً فِي الْجَنَّةِ؟، وَكَانَتْ رِجْلُهُ عرْجَاءَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ:” نَعَمْ”. فَقَتَلُوهُ يَوْمَ أُحُدٍ هُوَ وَابْنُ أَخِيهِ وَمَوْلًى لَهُمْ، فَمَرَّ عَلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ:” كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْكَ تَمْشِي بِرِجْلِكَ هَذِهِ صَحِيحَةً فِي الْجَنَّةِ”. فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِهِمَا وَبِمَوْلَاهُمَا فَجُعِلُوا فِي قَبْرٍ وَاحِدٍ».
13._ احمد بن محمد، مسند الإمام أحمد بن حنبل، 50جلد، ج24، ص243، مؤسسة الرسالة – لبنان – بيروت، چاپ: 1، 1416 ه.ق: حَدَّثَنَا أَبُو النَّضْرِ، حَدَّثَنَا شَيْبَانُ، عَنْ عَاصِمٍ، عَنْ أَبِي رَزِينٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ أُمِّ مَكْتُومٍ، قَالَ: جِئْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، كُنْتُ ضَرِيرًا، شَاسِعَ الدَّارِ، وَلِي قَائِدٌ لَا يُلَائِمُنِي، فَهَلْ تَجِدُ لِي رُخْصَةً أَنْ أُصَلِّيَ فِي بَيْتِي؟ قَالَ:” أَتَسْمَعُ النِّدَاءَ؟” قَالَ: قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ:” مَا أَجِدُ لَكَ رُخْصَةً.
14._ طوسى، محمد بن حسن، تهذيب الأحكام، 10جلد، ج3، ص266، دار الكتب الإسلامية – ايران – تهران، چاپ: 4، 1365 ه.ش: عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ: «هَمَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِإِحْرَاقِ قَوْمٍ فِي مَنَازِلِهِمْ كَانُوا يُصَلُّونَ فِي مَنَازِلِهِمْ وَ لَا يُصَلُّونَ الْجَمَاعَةَ فَأَتَاهُ رَجُلٌ أَعْمَى فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي ضَرِيرُ الْبَصَرِ وَ رُبَّمَا أَسْمَعُ النِّدَاءَ وَ لَا أَجِدُ مَنْ يَقُودُنِي إِلَى الْجَمَاعَةِ وَ الصَّلَاةِ مَعَكَ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ «شُدَّ مِنْ مَنْزِلِكَ إِلَى الْمَسْجِدِ حَبْلًا وَ احْضُرِ الْجَمَاعَةَ».
15._ نسائى، احمد بن على، السنن الكبرى، 7جلد،ج6، ص169، ح:10495، دار الكتب العلمية، منشورات محمد علي بيضون – لبنان – بيروت، چاپ: 1، 1411 ه.ق: « عَنْ عُمَارَةَ بْنِ خُزَيْمَةَ بْنِ ثَابِتٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ حُنَيْفٍ أَنَّ رَجُلًا ضَرِيرَ الْبَصَرِ أَتَى النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ فَقَالَ: ادْعُ اللَّهَ (تَعَالَى) أَنْ يُعَافِيَنِي قَالَ: إِنْ شِئْتَ دَعَوْتُ وَ إِنْ شِئْتَ صَبَرْتَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكَ قَالَ: فَادْعُهُ فَأَمَرَهُ أَنْ يَتَوَضَّأَ فَيُحْسِنَ وُضُوءَهُ وَ يَدْعُوَ (بِهَذَا) الدُّعَاءِ «اللهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ وَ أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ إِنِّي تَوَجَّهْتُ بِكَ إِلَى رَبِّي فِي حَاجَتِي هَذِهِ فَتَقْضِي لِي اللهُمَّ شَفِّعْهُ فِيَّ
16._ المجلسی، بحار الانوار، ج72، ص15، داراحیاء التراث العربی:عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ«صلي الله عليه وآله:لَا تُدِیمُوا النَّظَرَ إِلَى أَهْلِ الْبَلَاءِ وَ الْمَجْذُومِینَ فَإِنَّهُ یَحْزُنُهُمْ.
17_. المجلسی، بحار الانوار، ج72، ص21، داراحیاء التراث العربی.
18_. شريف الرضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة / ترجمه دشتى، 1جلد، ص583، مشهور – ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1379ش.
19_سید علی اکبر قریشی کتاب قاموس قرآن جلد 1
20_مرحوم دشتی نهج البلاغه قسمت نامه ها