«مصطفی پیریه» جوان 35 سالهای است که از ابتدای تولد به دلیل ضربهای که در هنگام زایمان به مغزش وارد شد با معلولیت «جسمی- حرکتی» آنهم در حد شدید دست و پنجه نرم میکند. او قادر به حرکت به طور مستقل نیست و در صحبتکردن دچار مشکل است اما توانمندی او در این است که هرچه را نمیتواند بگوید، مینویسد و آنها را تبدیل به داستانهای کوتاهی میکند که هر خوانندهای را با خود همراه و وادار به خواندنشان میکند.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)
– منطقه همدان، از آنجایی که مصطفی قادر نیست به خوبی صحبت کند پدر او را در مصاحبه یاری میکند. «جعفر پیریه» درباره زندگی فرزندش میگوید: در آغاز مصطفی را به مدرسه استثنایی فرستادیم و مدتی با واکر راه میرفت. اما بعد از مدتی معلمش تشخیص داد توانایی درسخواندن در مدرسه عادی را دارد. بنابراین دوره راهنمایی را در مدرسه خیام گذراند و مدیر این مدرسه به نام آقای پرویزی در این راه او را بسیار حمایت کرد.
وی میافزاید: دوره دبیرستان را در دبیرستان صدر و رشته ادبیات و علوم انسانی به پایان رساند و در رشته مدیریت دانشگاه پیام نور پذیرفته شد. چندسالی که گذشت به علت کندنویسی نتوانست به تحصیل ادامه دهد و از دانشگاه انصراف داد. اما شوق نوشتن باعث شد مصطفی به نوشتن داستانهای کوتاه روی بیاورد، او مدتی در اداره ارشاد مشغول بود و در حال حاضر نیز در مجتمع شهید آوینی فعالیت میکند.
ناگفتنیهایم را مینویسم
مصطفی چند دقیقهای درباره علاقهاش به نوشتن با ما صحبت میکند: علاقه من به ادبیات باعث شد نوشتن را آغاز کنم. «گربه سیاهه» نام اولین داستانی است که نوشتهام. فکر میکنم و هرچیزی که به ذهنم برسد را مینویسم.
وی ادامه میدهد: از کودکی پدر برایم کتاب داستان میخرید و مطالعهی زیاد به نوشتنم کمک میکند. بیشتر در زمینه ادبیات داستانی مطالعه میکنم و به داستانهای نویسندههای ایرانی مانند «مجید مرادی کرمانی» علاقه زیادی دارم. داستانهایم را خودم تایپ میکنم و آرزو دارم یک نویسنده ماهر شوم و به بالاترین نقطه نویسندگی برسم.
«دختر آفتاب» مجموعهای از دلنوشتههای مصطفی است که توسط انتشارات سروش الوند به چاپ رسیده است. مصطفی در این داستانها هرآنچه را که در مسیر زندگی ذهنش را به خود مشغول کرده نوشته و ناگفتههایش را برروی کاغذ آورده است. او به تازگی چند داستان نیز نوشته اما هنوز موفق به چاپ آنها نشده است. وی در جشنوارههایی مانند جشنواره امام رضا(ع) و نماز نیز شرکت کرده و موفق به دریافت لوح تقدیر و جوایز شده است.
مناسبنبودن معابر و مشکل رفت و آمد مصطفی را نیز مانند دیگر معلولان آزرده کرده است.
گلایه از بهزیستی
بر اساس قانون جامع حمایت از معلولان که در سال 1383 به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید، دولت موظف است زمینههای لازم را برای تأمین حقوق معلولان، فراهم و حمایتهای لازم را از آنها به عمل آورد. منظور از معلول در این قانون فردی است که به تشخیص کمیسیون پزشکی سازمان بهزیستی بر اثر ضایعه جسمی، ذهنی، روانی یا توأم؛ اختلال مستمر و قابل توجهی در سلامت و کارآیی عمومی وی ایجاد شود، به طوری که موجب کاهش استقلال فرد در زمینههای اجتماعی و اقتصادی شود. اما مصطفی نیز به مانند تعداد زیادی از معلولان از مشکل نبود حمایت رنج میبرد. پدر مصطفی در این زمینه میگوید: ما از سازمان بهزیستی تقاضا داشتیم مصطفی در این سازمان مشغول به کار شود و قولش را هم به او داده بودند اما هنوز عملی نشده است.
پیریه میافزاید: مستمری 30 هزار تومانی تنها حمایتی است که بهزیستی از مصطفی میکند و هزینههای درمانی را هم من از بیمه خودم استفاده میکنم. در حالی که در کشورهای دیگر از چنین سرمایههایی حمایتهای فراوان میشود اما در کشور ما به معلولان موفق هیچ بهایی داده نمیشود. معلولان باید مورد حمایت بیشتری قرار بگیرند و از استعدادهایشان استفاده شود.
در ستایش پاییز
«پادشاه فصلها» عنوان داستانی است که مصطفی به تازگی نوشته و دوست دارد آن را به چاپ برساند. بخشی از این داستان را در ادامه میخوانید: پاییز فصل پرندگان مهاجر و ابرهای متلاطم است. آن دسته بزرگ سارها را میبینی که به ناکجاآباد میروند و آن طرفتر ابرهای غولپیکر خشمگین را میبینی که میآیند، ابرهایی که حجیم هستند و به یک اشاره میبارند. از دل ابرها بارانی به شهر خواهد ریخت. پاییز و درس و کلاس و بازهم مدرسهام دیر شد! چه تلخ محاکمه میشوند پاییز و زمستان که برای جاندادن به درخت جان میدهند و چه ناعادلانه کمی آنطرفتر همه چیز به اسم بهار به پایان میرسد. پاییز همان بهاری است که عاشق شده است.
گفت و گو از فاطمه کمانی خبرنگار ایسنا منطقه همدان