19 مارس 2024
پایگاه جامع اطلاع رسانی معلولان کشور

مطالب مرتبط

4 دیدگاه

  1. 1

    بهرام امیدی

    به نام خدا

    بی اعتمادی مانعی برای بروز توانمندیهای افراد معلول در جامعه !
    اعتماد یکی از راههای بروز توانمندیها و استعداد هر انسانی است که باید از سوی اطرافیان نسبت به فرد به وجود آید تا فرد بتواند توانمندی خود را به اثبات برساند و اگر در روابط اجتماعی ما اعتماد وجود نداشته باشد هیچ انسانی نمی تواند توانمندی خود را به طرف مقابل ثابت کند فرض مثال اگر بیماری در مراجع به پزشک حسن ظن لازم را در مورد مهارت پزشک نداشته باشد اجازه نخواهد داد تا پزشک درمان لازم را بر روی او انجام دهد در نتیجه مراجعه به پزشک بی فایده خواهد بود پس می توان گفت با اعتماد به اطرافیان می توان به توانمندی آنان پی برد گاهی در برخوردهای روزانه با افرادی روبرو می شویم که به نوعی دچار نقائض جسمی هستند شاید در نگاه اول با خود فکر می کنیم آیا می توان به اینگونه افراد اعتماد کرد؟
    آیا این افراد می توانند از عهده مسئولیتی که به آنها داده می شود برآیند؟! باید گفت افراد معلول با آنکه از محدودیتهای ظاهری بسیاری رنج می برند اما از توانمندیهای بالقوه برخوردارند که اگر زمینه های بروز آنها در جامعه به وجود آید جامعه به این موضوع پی خواهد برد که معلولین نه تنها از عهده مسولیتهای خود برآیند بلکه می توانند به موفقیتهایی دست یابند که شاید افراد سالم قادر رسیدن بدان نباشند…..
    اما متاسفانه باید گفت برخی نگرشها و پیش داوریها بیش از مشکلات جسمی مانع بروز توانمندی و پیشرفت افراد معلول در جامعه شده است که میتوان از بی اعتمادی به عنوان بارزترین مانع بر سر راه حضور فعال عزیزان معلول در اجتماع یاد کرد که ناکامیهایی را چه در زندگی اجتماعی و شغلی و چه در زندگی خصوصی برای این افراد آورده است که لازم است برای شفاف شدن موضوع به چند مورد از این بی اعتمادیها و بی مهری ها اشاره شود
    مثلا یک جوان معلول با وجود مشکلات جسمی فراوان با سعی و تلاش مضاعف خود به درجات عالی علمی تحصیلی می رسد و مهارت لازم را در مورد رشته مربوط را کسب می کند ولی هنگامی که برای یافتن شغل مناسب با رشته خود به مرکز مربوطه مراجعه می کند با اولین مشکلی که مواجه می شود نگاه بی اعتمادانه مسئولین مرکز به وضع ظاهری وی است که بی آنکه به توانمندی و مهارت وی در حرفه مورد نظر توجه کنند فقط توجه خود را به وضع ظاهری وی معطوف می کنند و همین امر موجب می شود از پذیرش وی امتناع کنند که این خود موجب ایجاد تنش های روحی بی شماری برای فرد معلول می شود . یا آنکه برخی از این افراد با سعی و تلاش فراوان با آنکه خود را چه از لحاظ شخصیت و اجتماعی چه از لحاظ استقلال مالی به جایگاه مناسب می رسانند اما وقتی که اینگونه افراد مانند هر انسانی قصد دارند به یکی از نیازهای اساسی زندگی خود یعنی ازدواج که حق هر انسانی است پاسخ گویند اولین دغدغه ای که با آن مواجه می شوند برخوردهای بی اعتمادانه اطرافیان نسبت به این موضوع است که ابتدا در خانواده خود فرد معلول وجود دارد بعد در خانواده طرف مورد نظر وی و هنگامی که یک معلول برای بیان خواسته خود به خانواده مورد نظرش مراجعه می کند آن خانواده بی آنکه به قابلیتها و عواطف او توجه کند با نگاه به وضع ظاهری وی به او جواب رد می دهد و با این فرد برخوردهای نا معقول نیز می کنند و این رفتار خود را با این دلایل که نمی توان به یک معلول اعتماد کرد و این فرد توانایی اداره ی زندگی خود را ندارد توجیه می کند حال آنکه در جامعه مشاهده می شود افراد معلولی که دارای زندگی مستقلند بسیار موفق ترند و دارای زندگی مشترک به مراتب بهتری نسبت به برخی از افراد سالم اجتماع برخوردارند.
    • به راستی چه عواملی در به وجود آمدن نگاه های بی اعتمادانه به افراد معلول موثر است ؟
    آیا زمان آن نرسیده شک و تردید در برخورد با افراد معلول جای خود را به باور و توانمندیها وقابلیتهای آنها دهد؟
    نقش جامعه هدف در جذب اعتماد اطرافیان به خود چیست؟
    به یقین می توان اذعان کرد افراد معلول نقش اساسی را در به وجود آوردن اعتماد دیگران نسبت به خود و باوراندن قابلیتهای نهفته در وجود خود به اطرافیان بر عهده دارد چرا که یک فرد معلول با ایمانی که به توانمندیهی خویش دارد هنگامی که با برخی از برخوردهای ذکر شده مواجه می شود نباید مایوس و نا امید گردد بلکه باید باید با سعی و تلاش توانمندیهای خود را به طرف مقابل ثابت کند تا بتواند اعتماد وی را جلب کند . اطرافیان نیز نباید در برخورد با یک فرد معلول فقط توجه خویش را به وضع ظاهری او معطوف نماید بلکه باید این اعتماد و فرصت را برای فرد به وجود آورند تا فرد بتواند قابلیتهای خود را به منثه ی ظهور برساند و به جایگاه واقعی خود در زندگی دست یابد.
    زیرا همه ی ما بر این باوریم که خداوند هیچ یک از موجودات را ناتوتن نیافریده است بلکه ناتوانی و توانمندی انسانها در فطرت آنهاست نه در جسم سالم آنها

    نویسنده بهرام امیدی معلول cpشدیدعضوهییت امنا انجمن جامعه معلولین توانمند گیلان شماره تماس09118368604

    پاسخ
    1. 1.1

      بهرام امیدی

      به نام خدا

      بی اعتمادی مانعی برای بروز توانمندیهای افراد معلول در جامعه !
      اعتماد یکی از راههای بروز توانمندیها و استعداد هر انسانی است که باید از سوی اطرافیان نسبت به فرد به وجود آید تا فرد بتواند توانمندی خود را به اثبات برساند و اگر در روابط اجتماعی ما اعتماد وجود نداشته باشد هیچ انسانی نمی تواند توانمندی خود را به طرف مقابل ثابت کند فرض مثال اگر بیماری در مراجع به پزشک حسن ظن لازم را در مورد مهارت پزشک نداشته باشد اجازه نخواهد داد تا پزشک درمان لازم را بر روی او انجام دهد در نتیجه مراجعه به پزشک بی فایده خواهد بود پس می توان گفت با اعتماد به اطرافیان می توان به توانمندی آنان پی برد گاهی در برخوردهای روزانه با افرادی روبرو می شویم که به نوعی دچار نقائض جسمی هستند شاید در نگاه اول با خود فکر می کنیم آیا می توان به اینگونه افراد اعتماد کرد؟
      آیا این افراد می توانند از عهده مسئولیتی که به آنها داده می شود برآیند؟! باید گفت افراد معلول با آنکه از محدودیتهای ظاهری بسیاری رنج می برند اما از توانمندیهای بالقوه برخوردارند که اگر زمینه های بروز آنها در جامعه به وجود آید جامعه به این موضوع پی خواهد برد که معلولین نه تنها از عهده مسولیتهای خود برآیند بلکه می توانند به موفقیتهایی دست یابند که شاید افراد سالم قادر رسیدن بدان نباشند…..
      اما متاسفانه باید گفت برخی نگرشها و پیش داوریها بیش از مشکلات جسمی مانع بروز توانمندی و پیشرفت افراد معلول در جامعه شده است که میتوان از بی اعتمادی به عنوان بارزترین مانع بر سر راه حضور فعال عزیزان معلول در اجتماع یاد کرد که ناکامیهایی را چه در زندگی اجتماعی و شغلی و چه در زندگی خصوصی برای این افراد آورده است که لازم است برای شفاف شدن موضوع به چند مورد از این بی اعتمادیها و بی مهری ها اشاره شود
      مثلا یک جوان معلول با وجود مشکلات جسمی فراوان با سعی و تلاش مضاعف خود به درجات عالی علمی تحصیلی می رسد و مهارت لازم را در مورد رشته مربوط را کسب می کند ولی هنگامی که برای یافتن شغل مناسب با رشته خود به مرکز مربوطه مراجعه می کند با اولین مشکلی که مواجه می شود نگاه بی اعتمادانه مسئولین مرکز به وضع ظاهری وی است که بی آنکه به توانمندی و مهارت وی در حرفه مورد نظر توجه کنند فقط توجه خود را به وضع ظاهری وی معطوف می کنند و همین امر موجب می شود از پذیرش وی امتناع کنند که این خود موجب ایجاد تنش های روحی بی شماری برای فرد معلول می شود . یا آنکه برخی از این افراد با سعی و تلاش فراوان با آنکه خود را چه از لحاظ شخصیت و اجتماعی چه از لحاظ استقلال مالی به جایگاه مناسب می رسانند اما وقتی که اینگونه افراد مانند هر انسانی قصد دارند به یکی از نیازهای اساسی زندگی خود یعنی ازدواج که حق هر انسانی است پاسخ گویند اولین دغدغه ای که با آن مواجه می شوند برخوردهای بی اعتمادانه اطرافیان نسبت به این موضوع است که ابتدا در خانواده خود فرد معلول وجود دارد بعد در خانواده طرف مورد نظر وی و هنگامی که یک معلول برای بیان خواسته خود به خانواده مورد نظرش مراجعه می کند آن خانواده بی آنکه به قابلیتها و عواطف او توجه کند با نگاه به وضع ظاهری وی به او جواب رد می دهد و با این فرد برخوردهای نا معقول نیز می کنند و این رفتار خود را با این دلایل که نمی توان به یک معلول اعتماد کرد و این فرد توانایی اداره ی زندگی خود را ندارد توجیه می کند حال آنکه در جامعه مشاهده می شود افراد معلولی که دارای زندگی مستقلند بسیار موفق ترند و دارای زندگی مشترک به مراتب بهتری نسبت به برخی از افراد سالم اجتماع برخوردارند.
      • به راستی چه عواملی در به وجود آمدن نگاه های بی اعتمادانه به افراد معلول موثر است ؟
      آیا زمان آن نرسیده شک و تردید در برخورد با افراد معلول جای خود را به باور و توانمندیها وقابلیتهای آنها دهد؟
      نقش جامعه هدف در جذب اعتماد اطرافیان به خود چیست؟
      به یقین می توان اذعان کرد افراد معلول نقش اساسی را در به وجود آوردن اعتماد دیگران نسبت به خود و باوراندن قابلیتهای نهفته در وجود خود به اطرافیان بر عهده دارد چرا که یک فرد معلول با ایمانی که به توانمندیهی خویش دارد هنگامی که با برخی از برخوردهای ذکر شده مواجه می شود نباید مایوس و نا امید گردد بلکه باید باید با سعی و تلاش توانمندیهای خود را به طرف مقابل ثابت کند تا بتواند اعتماد وی را جلب کند . اطرافیان نیز نباید در برخورد با یک فرد معلول فقط توجه خویش را به وضع ظاهری او معطوف نماید بلکه باید این اعتماد و فرصت را برای فرد به وجود آورند تا فرد بتواند قابلیتهای خود را به منثه ی ظهور برساند و به جایگاه واقعی خود در زندگی دست یابد.
      زیرا همه ی ما بر این باوریم که خداوند هیچ یک از موجودات را ناتوتن نیافریده است بلکه ناتوانی و توانمندی انسانها در فطرت آنهاست نه در جسم سالم آنها

      نویسنده بهرام امیدی معلول cpشدیدعضوهییت امنا انجمن جامعه معلولین توانمند گیلان شماره تماس09118368604

      پاسخ
      1. 1.1.1

        بهرام امیدی

        به نام خدا
        داستان زندگی یک معلول

        در جامعه ی ما این تفکر وجود دارد که توانمند بودن فقط به داشتن دست ، پا یا زبان سالم است و کسی که از این نعمتها محروم باشد جز نشستن در گوشه ای و در انتظار کمک دیگران ماندن راه دیگری ندارد .
        آنچه که خواهید خواند سرگذشت فردی است که با وجود محدودیت جسمی فراوان توانسته با باور توانمندیهای دیگرش با توکل به خدا و با همت و تلاش بر مشکلاتش غلبه کند و به جایگاه قابل قبولی در زندگی خود برسد .
        * * * * *
        من در بهمن ماه 1354 در یکی از روستاهای اطراف شهرستان رودبار به دنیا آمدم از همان آغاز تولّد به دلیل ازدواج فامیلی والدین دچار معلولیت فلج مغزی یا CP شدم به طوری که تا سن 9 سالگی قادر به راه رفتن نبودم در سن 11 سالگی با مهاجرت خانواده از روستا به شهر و بهبود نسبی وضع جسمی با راهنمایی یکی از همسایه ها وارد آموزشگاه دکتر خزائلی گلسار شدم و توانستم به کمک معلمان دلسوز آن مرکز با وجود مشکلات جسمی فراوان دوره ابتدایی را با موفقیت به اتمام برسانم اما از آنجا که در آن مرکز امکان ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر وجود نداشت و مدارس عادی نیز باتوجه به شرایط جسمی من از پذیرش من خودداری می کردند، همین امر موجب شد با وجود هوش بالا از ادامه تحصیل بازبمانم وخانه نشین شوم،خانه نشینی دردی شد بر دردهای دیگرم که باید آن را تحمل می کردم البته همیشه سعی می کردم با مطالعه به معلومات خود اضافه کنم تا از نظر فکری عقب نمانم و هرچند بعد از مدتی توانستم با مطالعه کتابهای درسی و شرکت در امتحانات متفرقه آموزش و پرورش مدرک سوم راهنمایی را کسب کنم اما گاهی که در خلوت خود به آینده نا مفهومی که در انتظارم بود فکر می کردم با خود می گفتم تا کی می توانم خانه نشین شوم چرا باید از رفتن به مدرسه محروم باشم آیا باید تا پایان عمر سربار خانواده شوم همین افکار موجب شده بود همیشه افسرده و گاهی پرخاشگر شوم .
        روزها هفته ها و ماهها پشت هم می آمدند و می رفتند و من هیچ امیدی برای ادامه زندگی نداشتم.
        در یکی از روزهای اواخر بهار که در خلوت خود به فکر فرو رفته بودم با خود گفتم من که تواناییهای بسیاری دارم ، چرا نباید از این توانمندیها برای رفع مشکلاتم بهره گیرم از این رو تصمیم گرفتم به سیگار فروشی در کنار خیابان بپردازم ابتدا که این موضوع را با خانواده ام در میان گذاشتم با مخالفت شدید آنها روبرو شدم می گفتند مگر تو می توانی با این وضع کنار خیابان کار کنی اما من که مصمم بودم خود سرنوشتم را در دست گیرم سعی کردم با منطق آنها را قانع کنم و رضایت آنها را جلب کنم .
        ابتدا با مقداری سیگار و یک جعبه کارم را در کنار خیابان شروع کردم اوایل با مشکلات زیادی روبرو بودم مشکلاتی مانند شرایط جوی ، نگاههای سوال برانگیز مغازه داران اطراف و محدودیت های جسمی روبرو بودم اما سعی کردم با برخورد درست با مردم و با صبر در برابر مشکلات شرایط کاری خود را با وضع خود هماهنگ کنم بعد از گذشت یک سال با توجه به تلاشی که کردم نه تنها آن نگاهها وجود نداشت بلکه همه مرا به عنوان یک فرد توانمند می دیدند و مورد تشویق قرار می دادند همین موضوع موجب به وجود آمدن امیدهای تازه در من شد و سبب گردید با تلاش بیشتری به کارم هر روز بهتر از دیروز ادامه دهم و با توجه به مشکلی که از لحاظ گفتاری داشتم برای آنکه بتوانم با اطرافیان ارتباط موثربرقرار کنم طریق نوشتن را انتخاب کردم و توانستم از این راه نیازهای خود را رفع کنم و هم مقداری برای خود پس انداز کنم ، مدت 7 سال به این کار ادامه دادم ، مشکلاتی مانند شرایط جوی و نداشتن آینده مناسب از طریق این کار مرا بر آن داشت تا به فکر سر پناه دائمی برای کارم باشم از این رو به فکر تهیه یک دکه مطبوعاتی افتادم و این بار که تصمیمم را با خانواده ام در میان گذاشتم نه تنها مخالفتی نکردند بلکه مرا مورد حمایت نیز قرار دادند اما در این راستا قدم اول را خودم برداشتم و تقاضایی نوشتم و آن را به تنهایی نزد شهردار شهرمان بردم اما با بی مهری و کم لطفی آن مسئول روبرو شدم و با وجود تلاشهایی که برای تهیه دکه کردم به نتیجه ای نرسیدم.
        تا آنکه بعد از مدتی طی اتفاقی توانستم با شخصی که در زمان تحصیلم مدیریت مدرسه ای را که در آن درس می خواندم بر عهده داشت ارتباطی برقرار کنم .
        از آنجا که ایشان در آن زمان توجه خاصی به بنده داشتند می دانستم این ارتباط می تواند روزنه هایی را بر رویم باز کند و طی جلسه ای مشکل خود را با ایشان در میان نهادم ایشان بعد از آگاهی از وضع من با همان لطف همیشگی قول داد به کمک یکی از دوستانش که معاون شهردار است مشکلم را رفع کند بعد از چند روز با من تماس گرفتند و گفتند باید دکه ای را برایت خریداری کنم اما مشکلی که وجود داشت مشکل تعیین مکان برای نصب دکه بود که باید برای حل این مشکل دستور لازم را از شهردار شهر می گرفتم از این رو با هماهنگی آقای معلم وقت ملاقات با جناب شهردار گرفته شد.
        با وجود صحبتهایی که در آن جلسه شد بنا به دلایلی که داشت دستور نصب دکه را در مکانی نا مناسب که با منزلمان فاصله ی زیادی داشت داد و این دستور نه تنها مشکلی از من کم نکرد ، بلکه مشکلاتی را بر آنها افزود اما من برای آنکه تواناییم را به شهردار ثابت کنم با وجود مخالفت خانواده ام مدت 8 ماه در آن مکان غریب به کاسبی پرداختم هرچند با موانعی در رفت و آمد روبرو بودم ولی سعی کردم تحمل کنم تا آنکه شهردار شهر عوض شد با عوض شدن شهردار امید تازه ای برایم پدید آمد و با پی گیری دوباره آقای معلم و نوشتن تقاضا برای شهردار جدید توانستم دستور جابه جایی دکه را از آن مکان به مکانی مناسب در خیابان اصلی محل زندگیم بگیرم ؛ گرچه با مانع تراشیهای اداری در شهرداری و اداره برق که مدت 3 ماه به من برق ندادند، همچنین با خرج اضافی برای جابه جایی دکه مواجه گشتم اما بالاخره توانستم به خواسته خود جامعه عمل بپوشانم و اکنون صاحب دکه مطبوعاتی در جلوی پارکی می باشم و با وجود معلولیت جسمی و گفتاری تمام امور دکه را اعم از خرید بازار ، فروش و پیگیری امور اداری را به تنهایی بر عهده دارم و از این طریق کسب درآمد میکنم و حالا نه تنها سربار کسی نیستم بلکه در برخی مواقع موجب گره گشایی از کار اطرافیانم نیز می شوم و از این بابت خدا را شکر می کنم در کنار کار در دکه با توجه به مهارت خاصی در نوشتن پیدا کردم در سال 79 وقتی به عضویت جامعه معلولین در آمدم با مشاهده معضلات فرهنگی و اجتماعی که دوستان معلول با آنها روبرو بودند دست به قلم شدم و به نوشتن مطلب در این خصوص پرداختم تا بتوانم گامی هرچند کوچک در راه مبارزه با تفکرات غلط در خصوص افراد معلول در جامعه بردارم ، بطوریکه به کمک دوستان انجمن باور در سال 87 چند مورد از مقالاتم ، در روزنامه های سراسری همشهری و اطلاعات به چاپ رسید اکنون مدت 4 سال است با یک فرد معلول ازدواج کرده ام . من و خانمم با وجود محدودیت جسمی از زندگی مستقل و خوبی بر خورداریم و در مسکنی که از طریق بهزیستی برایمان ف راهم شده است سکونت داریم.
        و همیشه بر این باورم گرچه معلولیت موجب محدودیتهای بسیاری برای یک انسان می شود اما اگر آن فرد معلول خود را به نیروی توکل ، اراده ، صبر و خوباو bری مجهز کند می تواند از این معلولیت پلی بسازد به سوی موفقیتهای بزرگ و این حقیقتی است غیر قابل انکار

        بهرام امیدی

        bahram.omidi1@gmail.com

        پاسخ
  2. 2

    یک شهروند

    بسیار خوشحالم که می توانم با این مجله در تماس باشم .
    واقعا” خوشحالم و از این به بعد سعی خوام کرد مطالبی بگذارم . اما واقعا” مشکلات فراوان دارندخود من با بسیاری از مشکلات مشغول دست و پنجه نرم کردن هستم علیرغم مدرک بالا آن طور که باید و شاید از مزایای شغلی خویش استفاده نمی کنم و همه ی اینها به معلولیتم مرتبط است.

    پاسخ

ارسال یک نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *