روزنامه جام جم در صفحه جامعه نوشت:22 سال پیش در میمک، مینی منفجر شد و جوانی مجروح. مین در دست هایش تکه پاره شد، دست ها را از مچ انداخت، دو چشم را نابینا کرد، شنوایی گوش ها را گرفت و موجی از ترکش پاشید روی بدنش .این جوان جبار همتی بود، سرباز وظیفه ای که برای پاکسازی میادین مین به مناطق آلوده به مین ایلام می رفت.
با بال شکسته پر کشیدن…
این گزارش که در روز شنبه دوم خرداد 1394 خورشیدی به قلم مریم خباز انتشار یافته، می افزاید:مینی منفجر شد، جوانی مجروح شد و یک سرنوشت جدید به وجود آمد؛ جانبازی.
جانبازی را فقط جانباز می فهمد و بس، نابینایی را، قطع عضو را، درد فلج کننده را، وابستگی را. اما کسی مثل جبار همتی اسیر محدودیت های جانبازی نشد که از این محدودیت ها پلی ساخت برای رسیدن به روشنایی. او شناگرآب های آزاد است، خلیج فارس، دریای خزر، عمان، تنها نابینای دو چشم ایران که دل به این آب های پرابهت زده و روی واژه «می توانم» تشدید گذاشته.
جبار گرچه صبور است و کم توقع، ولی برای قهرمان شدن و رکورد زدن موانعی داشته که پشت سرشان گذاشته و موانعی دارد که پشتشان مانده است. گفت وگو با او بهانه ای است برای تامل درباره جانبازان که نامشان روی تقویم پررنگ تر از حضورشان در برنامه های حمایتی دولت نوشته شده است.
جانباز شدن پس از پایان جنگ کمی دور از انتظار است، در امان ماندن از جنگ و زخم برداشتن پس از جنگ را می گویم؟
کم سن و سال بودنم باعث شد نتوانم به جنگ بروم. البته یک بار سعی کردم با دستکاری شناسنامه ام و نوشتن یک رضایت نامه ساختگی از والدینم و زدن اثر انگشت پای آن به جبهه اعزام شوم که آنجا متوجه و مانع حضورم در جبهه شدند. بعد به خدمت سربازی رفتم و در منطقه میمک ایلام موقع خنثی کردن مین یکی از آنها در دستم منفجر شد و از ناحیه دو چشم، دو گوش، دو دست و ریه ها مجروح شدم . هنوز ترکش های آن انفجار در بدنم است و دخترم برای بازی روی بدنم آهن ربا می کشد و ترکش ها به آن می چسبد .
ناراحت یا پشیمان نیستید یا افسوس گذشته را نمی خورید؟
نه، چون معتقدم هرچه مقدر باشد پیش می آید، وقتی خدا دردی را بدهد صبرش را هم می دهد. من باور دارم که خدا بیش از توان آدم ها آنها را آزمایش نمی کند، شاید دیده تحملم زیاد است و درد بیشتر داده .
با دوچشم نابینا و دو دست معلول چرا شنا را انتخاب کردید که به چشم و دست نیاز دارد؟
از قدیم علاقه زیادی به شنا داشتم، اما بعد از مجروحیت چون پرده گوشم پاره شده بود و مرتب عفونت می کرد، نمی توانستم شنا کنم تا این که در ان.جی.اوی جانبازان نابینا مسئول ورزش آنها شدم که برای بچه های جانباز استخر هماهنگ می کردند. بعد به این فکر کردم که خوب نیست مسئول ورزش باشم و خودم شنا نکنم . همانجا استارت شناگری من زده شد؛ البته اولش باسختی چون دائم گوش هایم عفونت می کرد. اما یک روز که برای درمان عفونت به پزشکی مراجعه کرده بودم دو قالب مخصوص برای گوش هایم ساخت که کاملا محافظ بود و بعد از آن دیگر گرفتار عفونت نشدم . یک سال بعد از این اتفاق در مسابقات کشوری کرال سینه مقام سوم را به دست آوردم که این باعث افزایش علاقه ام به شنا شد. از این به بعد با نابیناهای عادی که دو دست داشتند رقابت می کردم که به یک مقام اول در شنای 100 متر قورباغه و دو مقام دوم وسومی ختم شد. سال 89 هم توانستم در شنای 200 متر قورباغه 3 ثانیه رکورد نابینایان کشور را جابه جا کنم.
چطور از استخر به آب های آزاد کشیده شدید؟
زمانی که در استخر شنا می کردم یک مربی داشتیم که در دریا و آب های آزاد شنا می کرد. او می دید که به تدریج انگیزه ام برای شنا در استخر کمتر می شود و یک روز پرسید دوست دارم در سد یا دریا شنا کنم یا نه. وقتی جواب مثبت دادم مرا با خود به خلیج فارس برد که یک تیم از افراد ضایعه نخاعی، قطع دوپا و … همراه هم شنا می کردند، اما من تنها نابینای گروه بودم. من در خلیج فارس 5 کیلومتر شنا کردم، بعد این مسافت را رساندم به 7 کیلومتر، سپس در دریای خزر و آب های بندرعباس شنا کردم و هر کدام به مسافت 5 کیلومتر.
اولین بار که تن به آب های خلیج فارس زدید و در یک پهنه آبی عظیم غوطه ور شدید چه حسی داشتید؟
برای خودم هم جالب بود که هیچ مشکلی نداشتم، نه ترسیدم و نه کم آوردم. روال کار به این صورت است که یک قایق شناگر را تا 5 کیلومتر به درون آب می برد و بعد شناگر باید این مسیر را برگردد. اگر دریا مواج باشد دائم به عقب پرت می شوی، اما با این حال من راحت شنا کردم و انرژی به اندازه کافی داشتم.
چطور در حالی که نمی بینید، مسیر را پیدا می کنید؟
من همیشه با یک جانباز ضایعه نخاعی شنا می کنم که کشی را به خود می بندیم، او شنا می کند و من از اندازه کش می فهمم که زیاد به او نزدیک شده ام یا از او زیادی فاصله گرفته ام. در واقع او هدایتم می کند .
سالی چند بار به آب های آزاد می روید؟
سال های قبل بیشتر می رفتم، اما حالا مدتی است که مجبور به ترک آن شده ام. شنای یک نابینا در آب های آزاد امکانات زیادی می خواهد بخصوص اگر بخواهد مسافت شنای خود را افزایش دهد .
چه جور امکاناتی؟
حتما باید یک قایق راهنما داشته باشیم، برای تامین امنیت باید با نیروی انتظامی هم هماهنگ باشیم، تهیه محل اقامت و هزینه های رفت وآمد هم هست، اما بجز یک بار که منطقه آزاد به مناسبت روز خلیج فارس ما را حمایت کرد تا به حال کوچک ترین امکاناتی به من داده نشده است .
فدراسیون جانبازان و معلولان چه می کند؟
فدراسیون هیچ کاری نمی کند، چون می گوید ما رشته ای به نام آب های آزاد نداریم و اگر می خواهید در این رشته کار کنید خودتان رایزنی کنید. با نهادهای نظامی نیز تا به حال صحبت هایی کرده و خواسته ایم برای مناسبت های مختلف برای انجام برنامه های شنا به ما کمک کنند که تا به حال کمک نکرده اند .
یک شناگر چقدر باید تمرین کند تا توان شنا در دریا را داشته باشد؟
برای شرکت در مسابقات شنای داخل سالن اگر روزی یک تا 2 ساعت تمرین کنی کافی است، اما برای این که بتوانی 5 کیلومتر در دریا شنا کنی باید حداقل 10 کیلومتر در استخر شنا کرده باشی. جور کردن استخر شنا ولی به این راحتی نیست، امسال می خواستند استخری را که در اختیار جانبازان نابینا می گذارند از ما بگیرند، اما با اصرار ما و با اکراه استخر را به ما اجاره دادند .
می دانم مدتی برای درمان به خارج از کشور رفته بودید، آنجا چه امکاناتی در اختیار معلولان می گذاشتند؟
آنجا سیستمی وجود دارد که مسئول حمایت از ورزش معلولان است. من از نزدیک با خانواده دارای فرزندی معلول آشنا بودم که هر روز خودرویی دنبالش می آمد و او را به باشگاه ورزشی می برد، بعد هم برش می گرداند به خانه، یعنی هم وسیله ایاب و ذهاب را مهیا می کرد و هم همه امکاناتی که یک معلول برای ورزش و تحرک نیاز دارد؛ البته در تمام بخش ها این تفاوت ها وجود دارد حتی در مورد خدمات پزشکی .
در کشوری که برای درمان رفته بودم یک پزشک همه تلاش خود را برای کاهش آلام بیمار انجام می داد و اگر کاری از دستش ساخته نبود از بیمار عذرخواهی می کرد که دانش کافی ندارد یا این که سعی می کرد پزشکی متبحرتر از خود را معرفی کند که این موضوع در مورد جراحی گوش من اتفاق افتاد که پزشک اول قادر به جراحی موفق نبود اما پزشک دیگری را که معرفی کرد شنوایی را به یکی از گوش های من برگرداند .
با این حال جانبازان می دانند که دیگر مثل قبل سالم نمی شوند، برای همین حرفم این است که مسئولان لااقل کاری کنند که جانبازان تحرک داشته باشند و خانه نشین نشوند. اگر یک جانباز ورزش کند هم از بیماری های جسمی در امان می ماند و هم از افسردگی و ناامیدی رها می شود و این برای دولت هم خوب است چون به جای خرج کردن برای درمان افراد، این هزینه ها را صرف شادکردن و رفاه زندگی آنها می کند که مبلغش از هزینه های درمان کمتر است.
*منبع:روزنامه جام جم