با پیشرفت تکنولوژی در سالهای اخیر دیگر مهم نیست که شما از چه گروهی باشید. مرد یا زن، تحصیل کرده یا بیسواد، سیاه یا سفید و آنچه بحث این مقاله است؛ معلول یا آنهایی که سلامتی موقتی دارند. همه از حقوق همنوعان خود در سایر شهرها و کشورها آگاهند و چنین است که از خود میپرسند: «چرا من از این امتیازات برخوردار نیستم؟ حق من چه شده؟» اما به طور کلی، پاسخ در غفلت یا ناآگاهی دیروزین این افراد و خاموشی امروزشان خلاصه می شود.
این روزها معلولان هم مانند سایر مردم به اینستاگرام رو آوردند و فقط کافی است که موبایلی در اختیار یکی از آنها بگذاری تا با همنوعانش در ارتباط باشد و با دیدن آنهایی که شرایط بهتری دارند، ناخواسته ذهنش دست به مقایسه بزند. درست مانند پسر جوان اسفراینی که در روزهای عید، در دایرکت با یک سادگی کودکانه برای من پیام صوتی گذاشت: «سلام آقا محمد. باهام دوست میشی؟» و من از سر کنجکاوی نگاهی به پیج او انداختم که در آخر جواب مثبتم را برایش تایپ کنم.
اما این جواب نقطه شروع یک افسوس تکراری برایم بود. زیرا دوست اسفراینیم در پیام صوتی بعدی از بیسواد بودن خود پرده برداشت و چنین شد که با بارشی از سوالها روبرو شدم: «اهل کجایی؟ چطوری مدرسه رفتی؟ من توی خونه حوصلهام سر میره. تو بیرون میری؟ کی بهت کامپیوتر یاد داده؟» هر کدام از این سوالها مانند یک بغض به گلویم چنگ میانداخت. چون او دومین معلولی بود که به من میگفت شهرش مدرسهای برای ما ندارد!
اگر از مشکلات معلولان ایرانی اطلاعاتی جزئی داشته باشید؛ بیشک بحث مناسبسازی شهرها و بدهکار نبودن گوش مسئولان را بارها شنیدید. حالا هم که اقتصاد دیگر افسارش از چنگ گریخته، نبودن بودجه شده والسلام پشت میزنشینها در مقابل مطالبهگریهای معلولان!
خب، ما تنها به یک دلیل است که سالهای متمادی با جویها، پلهها، رمپهای غیر استاندارد، اندک اتوبوسهای دارای جایگاه ویژه و غیره ساختهایم. بله؛ چون خواهان آنیم که هر طور شده مانند دیگران در جامعه حضور داشته باشیم. اما این توقع زیادی نیست. بلکه یک حق است. درست مثل حق آموختن الفبا که عده ای از دوستانمان از آن محروم بودند و تا امروز به اشتباه سکوت کردهایم؟
نه؛ گله فایدهای ندارد. بنابراین این مقاله را با یک پیشنهاد به وزیر آموزش و پروش به پایان میبرم:
آقای محسن حاجی میرزایی گرامی، اگر شما در شهرهای کوچک و روستاها، یک دو میز برای معلولان در نظر بگیرید یا مثل شهرهای بزرگ در دوران دبیرستان برای آنان که امکانات بیرون رفتن ندارند؛ معلمی روانه خانه کنید؛ دیگر حق خواندن و نوشتن به یک رویا تبدیل نمیشود! هر چند این کمترین کاریاست که میتوان کرد…
نویسنده: محمد حشمتی فر