میان خواستن و رسیدن فقط یک گام فاصله است
در را که باز می کنند یک دنیا تازگی و زیبایی می ریزد توی چشمت و نمی دانی که به کدام اثر نگاه کنی اما چیزی که متعجب ترت می کند این است که این آثار را دختری خلق کرده که روی ویلچر نشسته و دستانش هم قدرت کافی و لازم را برای خلق آثار معرق کاری ندارد.
اینجا گوشه ای از کلان شهر تهران است و اعظم عزیزی در گوشه ای از واحد شماره 32 مجتمع مسکونی دانشگاه هوایی شهید ستاری مهرآباد مشغول کار با چوب های باریکی است که با او حرف می زنند انگار.
فوق دیپلمش را گرفته و در مجتمع نیکوکاری رعد در شهرک غرب توانسته دوره های تکمیلی زبان انگلیسی، دوره های معرق را تا مرحله پیشرفته، طراحی وب سایت و انیمیشن، تدوین فیلم و صدا گذاری با SSP، سفالگری و حجم سازی و طراحی نقاشی را گذرانده و این روزها با مهارت کامل معرق کاری می کند و کارهایش در نمایشگاه های داخلی در معرض دید شهروندان قرار می گیرد اما آنچه مسلم است اگر کسی او را در کنار کارهایش نبیند تصور هم نمی کند که این کارهای دست معلول جسمی حرکتی است.
پرده اول: پدر و مادرم غصه می خورند
شاید اگر تنها فرزند خانواده نبودم و خواهر و برادری داشتم مشکل کم توانی ام کمتر دیده می شد و پدر و مادرم کمتر غصه می خوردند.
اعظم تواناست این را هم خودش می داند و هم پدر و مادرش و هم اطرفیان اما قبول کنید که اعظم برای عده ای که او را روی ویلچر می بینند فقط یک معلول است و من با خودم فکر می کنم که کاش می شد…
او در این باره می گوید: «اگر خواهر یا برادری داشتم این همه تنها نبودم و توجه خانواده ام هم بین چند نفر تقسیم می شد.»
ادامه تحصیل در دانشگاه تا مقطع فوق دیپلم و گذراندن دروره رییس دفتری در سازمان فنی
حرفه ای و گرفتن کارت پایان دوره های هنری و تخصصی کامپیوتر از اعظم عزیزی دختری موفق و توانا ساخته که بیشترین زمان روز خود را با ورزش کردن و انجام تابلو های معرق و منبت می گذراند.
پرده دوم: انگار بد راه می روی
مادر بزرگ با دقت به پاها و طرز راه رفتن اعظم نگاه کرد و گفت: «مادر جون چرا پایت را کج می گذاری؟»
دلش نمی آمد نظر قطعی دهد و مرتب می گفت انگار بد راه می روی و همین دلشوره های مادر بزرگ بود که باعث شد اعظم پای ثابت مطب پزشکان با تخصص های مختلف شود.
او در این باره می گوید: «بارها عکس و آزمایش و ام آر آی ودو ماه بستری شدن در بیمارستان شهدای تجریش و باز ادامه درمان و دارو و حتی طب سوزنی و انرژی درمانی و در آخر اکسیژن درمانی هم نتیجه نداد و پزشکان تشخیص دادند که به بیماری ضعف عضلانی دچار شده ام. اوایل راه می رفتم شاید تا 17 سالگی اما زود خسته می شدم و بالارفتن از پله ها برایم دشوارتر می شد تا اینکه مهمان همیشگی صندلی چرخدار شدم اما توانستم با معلولیتم کنار بیایم و الان حس می کنم که فقط پاهایم راه نمی روند وبا کمک هنر که بزرگترین اتفاق زندگی من بود موفق هستم.»
پرده سوم: معلولان منزوی شده اند
پدر سروان است و مثل همه نظامی ها مقرراتی و سخت گیر اما هر چه در توان داشته برای درمان و آسایش دختر انجام داده و می دهد.
احمد عزیزی در این مورد می گوید: «من اهل سفرم و از هر فرصت کوچکی برای مسافرت استفاده می کنم و خانواده ام را به همه استان های کشور برده ام اما کسی که فرزند معلول دارد شرایط و امکانات خاصی را می طلبد. من و امثال من باید ویلچر فرزندمان را در صندوق عقب اتومیبل جا قرار دهیم در حالیکه تولید کنندگان خودروها به این مورد فکر نکرده اند و عملا جایی برای گذاشتن ویلچر در کنار چند تکه وسایل مورد نیازسفر وجود ندارد.نبردن ویلچر هم که ممکن نیست.»
سهمیه سوخت معلولان از دیگر دغدغه های خانواده این هنرمند موفق است. پدر اعظم در این مورد می گوید:« نقل و انتقال معلولان کار راحتی نیست آنها نمی توانند از وسایل نقلیه عمومی استفاده کنند و برای آمد و رفت و فعالیت های اجتماعی مجبورند از آژانس استفاده کنند که اصلا مقرون به صرفه نیست و اختصاص سهمیه سوخت برای این قشر که معمولا از اقشار متوسط و کم درآمد جامعه هستند لازم و ضروری به نظر می رسد.»
او تاکید می کند: «معلولان مانند دیگر اقشار شهروند جامعه اند و حق زندگی کردن دارند و به تنها به دلیل کم توانی نمی توانند در خانه محبوس شوند اما این روزها با توجه به گرانی بنزین و بالارفتن هزینه کرایه تاکسی ها منزوی و گوشه گیر شده اند و فعالیت های اجتماعی بیشتر آنها محدود شده است.این درحالی است که مسئولان قبل از شروع طرح هدفمند کردن یارانه ها قول تامین سوخت معلولان را داده بودند.»
پرده چهارم: اطلاع رسانی بهزیستی ضعیف است
«تا پرونده تحت پوشش بودن من درمجتمع آزادی بود مشکلی نداشتیم و کم و بیش در جریان تسهیلاتی که برای معلولان در نظر می گرفتند و مراسمی که بهزیستی برگزار می کرد قرار
می گرفتیم اما از زمانی که پرونده به مجتمع شهید کلهر منتقل شد به علت دوری مسافت کمتر مراجعه می کنیم و در جریان خدمات سازمان قرار می گیریم.»
اعظم عزیزی با بیان این مطلب می گوید: «من مشکل را در عدم اطلاع رسانی به معلولان می دانم و اگر سامانه ای تعریف شود که خدمات ارائه شده از طرف سازمان را به اطلاع معلولان و خانواده های آنها برساند بسیاری از مشکلات حل می شود.»
پرده پنجم: هنر نزد ایرانیان است و بس
از همان بچگی به کارهای هنری علاقه داشت.گاه ساعت ها کنار دست پدر می نشست و به ساختن ماکت هواپیما و کشتی و ناوهای بزرگ نگاه می کرد.
اعظم با یاد آوری ایام کودکی و نوجوانی خود می گوید: «آن روزها در بندر عباس زندگی می کردیم و با اینکه می توانستم راه بروم به دلیل گرمای بیش از حد هوا در خانه می ماندیم وساختن ماکت با کمک پدر تنها سرگرمی و تفریح خانواده محسوب می شد.»
امروز بعد از گذشت سال ها اعظم سرگرمی های زیادی دارد می تواند هر روز صبح به کمک مادر به محوطه سبز مجتمع برود و با وسایل ورزشی که شهرداری نصب کرده ورزش کند می تواند در خانه روی دوچرخه ثابتش بنشیند و مدت ها رکاب بزند،می تواند چوب ها را کنار هم بچیند و طرحی که ذهنش را درگیر کرده را رو کاغذ بیاورد و ساعت ها بدون اینکه گذر زمان را بفهمد طرح را روی چوب پیاده کند و…
تنها مشکل اعظم این است که قلب مهربانی دارد و نمی تواند مقابل درخواست دوستان و آشنایان برای بردن تابلوها و کارهای معرق و منبت اش نه بگوید.
او در این باره می گوید: «بارها اتفاق افتاده که تابلویی را پس از هفته ها و ماه ها تمام کرده ام و یکی از دوستان یا اقوام خوشش آمده و با خودش برده است این ماجرا بارها و بارها تکرار شده و اگر می توانستم نه بگویم شاید بیشتر از 3-2 نمایشگاه کار در دست داشتم و در معرض نمایش می گذاشتم.»
پرده آخر: مادرانی که فرزند معلول دارند مادر ترند
مهین آوانلو مادر این هنرمن موفق زن زحمت کشی است که چشم از دختر برنمی دارد و آماده است تا او چیزی طلب کند و او با مهربانی انجام دهد.
این حساسیت و مهربانی خصلت همه مادرهاست اما اعظم از این نعمت بیشتر برخوردار است شاید به دلیل اینکه معلول است و برخی از کارها را نمی تواند به تنهایی انجام دهد و شاید هم تک فرزند بودن این توجه بیشتر نمود پیدا می کند.آنچه مشخص است اینکه مادر فرزندان معلول چه جسمی حرکتی باشد و چه معلول کم توان ذهنی و نابینا و ناشنوا بیشتر از مادران دیگر مادری می کنند و زحمت می کشند.
امروز روز تولد اعظم بود. اعظم عزیزی امروز 24 ساله می شود و کارهای هنریش 10 ساله و کسی چه می داند شاید در یکی از همین فرداهای نزدیک او را در کنار کارهای هنری معرق و منبت اش در نمایشگاه های بین المللی ببینیم. کسی چه می داند.
زهره حاجیان
منبع: “پیک توانا”