مادرم ! آنگاه که پاهایم توان راه رفتن ندارد پاهای مهربانت بعنوان پاهایم میشوند و در مسیر حرکت، با شور و انرژی حرکتم میدهند.
مادرم ! آنگاه که چشمهای سرم، توان دیدن ندارد با نور چشمهای مهربان و عاشقت مسیر زندگیم روشن میشود.
مادرم ! آنگاه که گوشهایم توان شنیدن اصوات دنیا را ندارد امواج مهربانی را به گوشهایم میرسانی و یاریم میکنی تا پا به پای دیگران بشنوم، تکرار کنم، و حس کنم.
مادرم ! ای تمام هستی و زندگیم. آنگاه که جسم کم توانم برای رسیدن به آرزوها و خواسته ها تلاش میکند فداکاری و مهربانیت تنها نور امیدبخش زندگی و لحظاتم است.
مادرم ! به هیچ وجه قدرت جبران زحماتت را ندارم. به هیچ عنوان توان جبران فداکاری هایت را ندارم. مادرم تنها توانی که دارم اینست که تلاش کنم تا توانایی هایم را نشان دهم تا دلت شاد شود و با دیدن خوشبختیم چهره نازنینت زیباتر و شادتر شود.
مادرم ! تنها کاری که میتوانم انجام دهم اینست که برای سلامتی و طول عمرت دعا کنم ای تمام هستی و ای وجود من!
مادرم ! هدیه فداکاری هایت بهشت برین است زیباترین هدیه ای که خداوندگار عالم لایق دل باصفایت قرارداده و اما تنها شرمندگی من میماند و پاسخ اشکهایی که برایم ریخته ای تا به ثمر برسم.
مادرم ! زندگیم فدای اشکهایت…
مادرم ! تمام وجودم فدای مهربانیت…
مادرم دوستت دارم…فرزانه حبوطی، فروردین ۱۳۹۵-وبسایت دفترفرهنگ معلولین