کم پیش میآید و با این حال باورش نیز سخت و آزار دهنده است که با خبر شویم مادری کودکش را با دستان خود نابود کرده. زیرا یا عشق مادری را تجربه کردهایم و یا از مهر مادری داستانها شنیدیم و فیلمها دیدیم.
حال اگر کمی طبع هنری هم داشته باشیم، درک میکنیم که به آتش کشیدن آفریدههای هنری آن هم با دستان خود هنرمند، دردیست به همین بزرگی. اما این حادثه چندی پیش رخ داد تا قلبهای اهل هنر را در کنار جامعه معلولان به دردآورد.
حادثه از این قرار است که خانم زهرا بلوچزهی، دختر ناشنوای سیستانی وقتی از بیتوجهیهای بهزیستی و فقر استانش به تنگ آمده بود، حاصل سالها تصویرنگاریاش را به آتش کشید.
این خبر در بین ناشنوایان، معلولان، هنرمندان و هنردوستان بازتاب گستردهای یافت و سبب شد تا بهتر دریابیم که به زهراهای دیگر که دارای معلولیت و استعداد هستند چه میگذرد!
وقتی به زندگی خانم بلوچزهی مینگریم، میبینیم کودکیش همزمان است با از دست دادن پدر و مادر تا همراه مادربزرگی مهربان به جنگ ناملایمتیهای دنیا برود.
در حالی که پردههای سکوت در مقابلش کوشیدند که او را از همه دور نگاه دارند تا در اسارت تنهایی غرق شود. اما تجربه ثابت کرده که تنهایی آدمهای سست را میپوساند و از افراد خاص و با استعداد آفریدگاران بینظیری میسازد. از این رو زهرا برای سخن گفتن و پر کردن خلاءهای ناشنوایی خود، بی آن که استادی داشته باشد به کاغذ، قلم و زنگ پناه میبرد تا با آنها به صحبت بنشیند و چنین میشود که متفاوتتر از دیگران رشد میکند.
زیرا کمبودهای سیستان و بلوچستان با خصومت او را مجبور میکند تا پس از دبستان، بیآنکه دستیار و راهنمایی داشته باشد، در مدارس عادی تحصیل کند. این تحصیل ناعادلانه، زهرا را از آموختن زبان اشاره و داشتن گفتاردرمان محروم میسازد تا این که امروز ببینیم زهرای توانا، قادر نیست با مردم یا حتی سایر ناشنوایان ارتباط راحتی داشته باشد!
محمد حشمتیفر