تولد دوباره یک مرد زیر بالهای کانون توانا
«مجتبی نوروزی» همان مردی است که چند ماه پیش با انتشار عکسش در فضای مجازی از نداشتن توان مالی برای تهیه پاهای مصنوعی گلهمندی کردم. همان مرد زحمتکشی که دمپایی پلاستیکی را زیر زانوهایش میگذاشت و کشانکشان حرکت میکرد. همانکه معنای عمیق «بهزیستن» در امتداد اندیشهاش راه گم میکند و هیچ دستی قادر به کوتاه کردن قامت ارادهاش نیست.
حالا چند ماه از آن روز گذشته است. او اکنون صاحب یک جفت پای مصنوعی است. روی پاهای جدیدش میایستد، راه میرود، کار میکند و زندگیاش را میگذراند.
از سوختگی تا سرطان پوست
نوروزی درباره علت معلولیتش میگوید: در دو ماهگی در آتش کرسی افتادم، پاهایم از مچ سوختند و آسیب دیدند، این آسیب در اثر عدم مراجعه به پزشک به مچاله شدن پاها منجر شد و دیگر نمیتوانستم عادی راه بروم. بعدها مچ پاهایم در اثر کار کردن، راه رفتن و رانندگی عفونی شد و طی چند سال گذشته به سرطان پوست تبدیل شد تا اینکه پزشک معالجم سال گذشته مجبور به قطع هر دو پایم شد. قبل از قطع پاهایم درست نمیتوانستم راه بروم، در سالهای گذشته تحت جراحیهای زیادی قرار گرفته بودم و دکترها برای درمان نسبی از قسمتهای مختلف بدنم پوست برمیداشتند و روی قسمتهای آسیبدیده پاهایم میگذاشتند اما اینکارها فایدهای در بهبودی نداشت.
در مرکز مهرانه زنجان، رایگان مداوا شدم
چند ماه پس از قطع پاها سر و کله سرطان دوباره پیدا شد. برای معالجه به مراکز درمانی زیادی مراجعه کردم. در شهر کرج هزینه درمان سرطانم را 45 میلیون تومان تخمین زدند اما من این پول را نداشتم. متأسفانه آن زمان از وجود مرکز مهرانه زنجان نیز اطلاع نداشتم تا اینکه چند ماه بعد این مرکز را به من معرفی کردند. پس از مراجعه به مهرانه و چند ماه بستری شدن، بدون پرداخت هیچ هزینهای مورد شیمی درمانی و مداوا قرار گرفتم و با سرطان برای همیشه خداحافظی کردم.
از کانون توانا خواستم برای پاهای نداشتهام فکری بکنند
چند ماه پس از معالجه قطعی به کانون توانا مراجعه کردم و خواستم برای پاهای نداشتهام فکری بکنند. سکینه حسنلو، مسئول مسئول واحد درمان کانون توانا مرا به هلالاحمر تهران اعزام داد و ترتیبی داد تا رفت و آمد هفتگیام به تهران برای ویزیت و اندازهگیری پروتز پاهایم با خودروی کانون توانا و بهصورت رایگان انجام شود.
35 میلیون تومان هزینه تهیه پاهایم شد
هزینه تهیه یک جفت پروتز پا 35 میلیون تومان برایم هزینه داشت. البته من این مبلغ را نداشتم، از همینرو مرکز هلال احمر این اجازه را به من داد تا بخشی از پول را نقدی و مابقی را بصورت اقساط پرداخت کنم. حالا ماهانه چند میلیون تومان قسط میپردازم و تهیه این مبلغ با شرایط فعلی جسمی و دوره نقاهتم بسیار سخت است.
حالا منم و دوپای تازه نفس…
از سازمان بهزیستی یک وام 10 میلیون تومانیِ بدون بهره درخواست کردهام، به استانداری و کمیتهامداد هم رفتهام اما هیچکدام از این مراجعات اثربخش نبود و برای دریافت وام موفق نشدم. گویا از بودجه فقط یک اسم مانده و خود واقعیاش هیچوقت از راه نمیرسد. همه دستگاهها گفتند بودجهای برایمان نیامده تا به تو وام بدهیم. میخواستم پول این وام را به هلالاحمر بدهم تا پول پاهایم یکجا تسویه شود و از دست اقساط چند میلیونی راحت شوم اما نشد. حالا منم و یک ماشین قراضه و مسافر کشی هر روزه و دوپای تازه نفس که هنوز استقامت رانندگی طولانی مدت را نیافتهاند اما امید من به خداست…
از تبار مردمانی گرم و صمیمی هستم
اهل لوشان هستم. از تبار مردمانی گرم و صمیمی. خانواده خوبی دارم. 25 سال قبل ازدواج کردم و سه سال پیش خدا پسری به نام محمدجواد به من داد. همسرم و فرزندم را بسیار دوست دارم. در سه سال گذشته که بیمار بودم و قادر نبودم کار کنم خانوادهام هزینههای زندگیم را پرداخت میکردند. یکی از خواهرزادههایم در این مدت خودش را وقف من کرده بود. حتی وقت کار و خانوادهاش را به پیگیری امور درمانی من اختصاص میداد که از این بایت از او بسیار ممنونم و بسیار تلاش میکنم تا محبتهایش را جبران کنم.
به کربلا میروم و همکاران کانون توانا را دعا میکنم
بعد از تهیه پاهای مصنوعی و حرکت با آنها احساس راحتی زیادی میکنم. میتوانم راه بروم، وابستگیام به اطرافیان کمتر شده و میتوانم بسیاری از کارهایم را خودم انجام بدهم. پیش از این مدام چهاردست و پا راه میرفتم و این اتفاق ناراحتم میکرد. اما حالا همه آن روزها تمام شده. قبلاً سه ماه در یکی از کارگاههای سرامیک کانون توانا کار کردم و الان سالهاست عضو این مجموعهام. همین روزها عازم کربلا هستم، به کربلا که برسم تمام همکاران کانون توانا را برای محبتهایی که در حقم کردند دعا میکنم.
رقیه بابائی