بیشتر دختران اینگونه تربیت شدهاند که معتقدند روزی میرسد که با مرد رویایی خود ازدواج کرده و برای خود، خانه و خانواده خواهند داشت. بیشتر آنها این تربیت را باور دارند و در طول سالهای رشد خود چشم به راه آن هستند.
شاید این موضوع برای یک دختر دارای معلولیت هم یکسان باشد، اما آیا برای خانواده و جامعه او نیز یکسان است؟ گرچه باید استثنائاتی وجود داشته باشد، اما اغلب نگرانی والدین در مورد اینکه چه کسی با دختر دارای معلولیت آنها ازدواج میکند ذهن والدین را آزار میدهد.
در نتیجه، یکی از این دو واقعه اتفاق میافتد: 1. والدین به سادگی از این موضوع کنار میکشند. میپذیرند که آنها مسئولیت دخترشان را دارند و او تا پایان عمر باید با آنها زندگی کند و در نتیجه نیازی به یافتن شریک زندگی خود ندارد. 2. یا قوانینی وضع کنند که دخترشان میتواند ازدواج کند. (معلولیت مورد پذیرش هر دو طرف باشد.)
اگر چه این موقعیتها ممکن است یک موقعیت ایدهآل در ذهن آنها باشد، اما تصمیم و استقلال دختر دارای معلولیت را میگیرد. این امر نه تنها به احساساتشان آسیب میزند بلکه عنصری اساسی از زندگی آنها را نیز از بین میبرد. در مجموعه اجتماعی ما، به ندرت اتفاق می افتد که دختری در مورد ازدواج خود گفتگویی را آغاز کند. این امر برای یک دختر دارای معلولیت دو چندان دشوار است.
در دنیای رسانههای اجتماعی و اینترنت، وبسایتهای همسریابی زیادی وجود دارد، پِلَتفُرم های همسریابی که دختران معلول ممکن است برای معرفی حضور خود انتخاب کنند. در آنجا نیز، برخی از خانوادهها در مورد آشکار کردن معلولیت که در را برای ناامیدی بیشتر باز می گذارد، بسیار سختگیر هستند. چرا پنهان کاری و شرمندگی؟ اگر آنها اعتقاد دارند که این کار کمک میکند تا روند ازدواج خوب پیش برود، باید بدانند که سخت در اشتباهند. اما دختر باید با وجود ناتوانی، هویت خود را دست نخورده بداند و دلیلی برای پنهانکردن آن نداشته باشد.
زنانی هستند که در فضای کار یا تحصیل خود در معرض مردانی با معلولیت هستند. در اینجا آنها این شانس را دارند که شرکای خود را انتخاب کنند. اما مواردی وجود دارد که والدین دختران دارای معلولیت صریحا مردان دارای معلولیت را به عنوان شریک زندگی دختران خود نمیخواهند. پس چگونه فرصتی برای یافتن شریک زندگی خود پیدا میشود؟
در عین حال زنانی وجود دارند که همراه با معلولیت خود از عواقب جدایی نیز رنج میبرند. در این موارد غالبا، نیاز به ازدواج مجدد از طرف دیگران غیرضروری تلقی میشود. به جای تشویق و حمایت او برای یافتن شریک زندگی دیگر، فقط انتظار میرود که او در خانه با خانواده بماند و این روند تا زمانی که زن تصمیم دیگری برخلاف نظر آنها نگرفته است کاملا عالی پیش میرود.
از آنجا که فرایند یافتن شریک زندگی دشوار است، بنابراین سختگیری در انتخاب، توسط والدین فقط شرایط را سختتر میکند. باید درک شود که ناتوانی به هیچوجه حق انتخاب شریک زندگی را از زن کم نمیکند یا از او نمیگیرد. پس چرا نمی توان به جای مهار آزادی، فرآیند را به سمت انتخاب و کمک به او برای انتخاب صحیح پیش برد؟
ترجمه: بهناز ضبیحی