هرگاه بخواهی به روی یک بوم نقشی بکشی، تصویر نگاشته شده همان آهنگیست که ذهن می شنود تا دست بنوازد. آنگاه قلمو از شوق تو وادار می شود که بر پله های رنگ پا بگذارد و در سکوی سفیدت به رقص درآید. آری، مخلوق تو نقشی است از استعداد و تجربه. حال اگر با داشتن سرچشمه ای از استعداد و جوشش نقشها، معلولیت دستانت را به زنجیر بکشد و راه انگشتانت را ببندد چه می کنی؟ شاید سست باشی و زانوی غم به بغل بگیری تا با حسرت به پرواز نقاشان در آسمان رنگها چشم بدوزی! اما بدان دنیا تصویرنگارانی دارد که علاوه بر هنر ذاتی، اراده را نیز پشتبانه ی خود کردند. این گروه در کره ی خاکی اندک اند و ما در نظر داریم دستچینی از چهار بانوی معلول و خندان ایرانی را که با یک تقسیم مساوی در دو دسته هستند معرفی کنیم. نقاشانی که با به کار گرفتن دهان یا پا خالق شدند. ولی نکته ی اصلی چهره ی خندان این چهار بانو پیش از نشستن بر پشت بوم و بعد از کنار گذاشتن آن می باشد. لبخندی که برای بیننده ی هشیار به زیبایی امیدست. آثار هر گروه از این بانوان یعنی نبرد. بنابراین برای درک سختی و پی بردن به شیرینی پیروزی، بهتر است ابتدا قلمویی را با دهان یا با پا بگیری و تصویر ساده ای بکشی.
دسته اول
عاطفه ثمری: بانویی که برای اهل هنر در جهان شناخته شده است. او نقش آفرینی می باشد که مخلوقش را تنها یک خبره قادر است بشناسد. زیرا فقط کافیست قلمو را به دهان بگیرد و با رنگ روغن معجزه کند. نقاشی های خانم ثمری گاه چنان در نمایشگاه های بین المللی خودنمایی می کنند که سفیر ویتنام را به حیرت وامی دارند. او حتی به سبب کلنت زبان برای برقراری ارتباط کلامی نیز باید بکوشد تا از آرزوی آموزش به معلولانی بگوید که هنرجویند و ناتوانی مالی مانع آنان شده. آثار این بانو خریدارانی دارد که خانم ثمری را قادر ساخته زندگی مستقلی داشته باشد.
سمانه احسانی نیا: بانویی که با لباس سفید و چهره ای شاداب به آدمی احساس آرامش می دهد. او پیش از نقاشی مشغول هنرهایی چون تئاتر، معرق کاری و عکاسی بود. اما تصادف رانندگی خانم احسانی نیا را قطع نخاع کرد تا نامزدیش به جای ازدواج به آسایشگاه ختم شود. او در آنجا با هنرمندان معلول آشنا شد و دریافت این حادثه نتوانسته آتش شوقش را برای آفریدگار شدن خاموش کند. بنابراین خانم احسانی نیا با کمک استاد تقی زاده نقاشی آموخت تا قلمو بر دهان بگیرد و از طریق فروش آثار به استقلال مالی برسد. او اکنون به همراه پرستاری در خانه ای مستقل زندگی می کند و گاه ساز هارمونیکا را به گردن می آویزد تا با همان دهان آهنگ صلحی به رنگ سفیدی لباس هایش بنوازد.
دسته دوم
فاطمه مقیمی: چرخ گردون پیش از تولد برای این بانو با پاره شدن کیسه آب و پس از آن با زردی نوزاد که کسی به آن اهمیتی نداد، شیپور جنگ نواخت. اما نمی دانست که حتی اگر دست های خانم مقیمی را ناتوان کند و زبانش را به لکنت وادارد، او همچنان با دشواری ها می جنگد و لبخند می زند. زیرا فقط پاها برایش کافیست که با یکی قلم یا قلمو بگیرد و با دیگری بوم را در زاویه مناسب قرار دهد تا سرانجام تصویری خیره کننده بیافریند. آثار رنگ روغن و سیاه قلم خانم مقیمی گویای وسواس و دقت کاری هنرمندی است که خنده هایش نشان به سخره گرفتن روزگار است.
فاطمه حمامی نصرآبادی: بانویی است که از سه سالگی دریافت باید پاها را به جای دست ها به کار بگیرد. زیرا در کودکی به دلیل دیر رسیدن اکسیژن برخلاف خواهر دوقلویش دچار معلولیت شد. او با کمک استاد سعید بوجار آرانی قلمو برداشت و با کشیدن نقش بزرگان ورزش و هنر ایران و جهان توانست استعداد خود را به دنیا ثابت کند. از همین رو لالیگا در توییترش از خانم حمامی تشکر کرد و لباس رسمی رئال مادرید نیز به او تقدیم شد. همچنین باید گفت پروفسور یانگ هون کوواک، رییس سازمان شهروندان جهانی، خانم حمامی را به عضویت افتخاری این سازمان نائل کرد.
محمد حشمتی فر