موضوع انشا : «شوراي شب»
ما پسر بچۀ 10 ساله اي هستيم كه تازه فهميديم خيلي با استعداد مي باشيم، و استعداد ما در زمينۀ انشا نويسي تازه كشف شده است. چرا كه آقاي انشا هميشه به زور نمرۀ 10 به ما مي داد، اينبار خودش همينطوري بدون التماس به ما 15 داد و ما خيلي به خودمان اميدوار مي باشيم و اميد داريم يكي از آينده سازان مملكتمان باشيم و شايد به مجلس راه پيدا كنيم و از دستنوشته هايمان آنجا هم قرائت كنيم. چون آنجا خيلي با كلاس مي باشد. واین شد که تصميم گرفتيم از استعداد تازه كشف شده مان استفاده كنيم و از اين طريق تجربه هاي خود را در اختيار ديگران قرار بدهيم و البته حضور اجتماعي هم داشته باشيم و البته اين حركت فرهنگي – اجتماعي را جزو سابقه هايمان در چند سال آينده كه خواستيم كاره اي شويم، عنوان كنيم.
ما تازگيها به نوشتن علاقۀ شديدي پيدا كرده ايم و يك شورا تشكيل داده ايم تا با بهتر شناساندن خودمان زمينه را براي حضورمان در اجتماع آماده سازيم.
اسم شورايمان را گذاشته ايم شوراي شب. چونكه ما و دوستانمان هر شب دور هم جمع مي شويم و تصميمات تازه اي براي حضورمان در اجتماع مي گيريم. يك شب تصميم گرفتيم تيمهاي محل را جمع كنيم و كاپ بگذاريم و براي اينكه بيشتر مطرح شويم. خودمان پول بگذاريم، برويم منیریه به سليقۀ خودمان يك كاپ طلایی رنگ با حال بخريم. براي دروازه ها تور ببافیم و به قول معروف بتركانيم . و كلي روي محلمان و اسممان ما نور بدهيم كه اسممان در مغز همۀ محلهاي ديگر حك بشود و تا بزرگ بشوند يادشان باشد ما توي محل حركتهاي ورزشي انجام مي داديم. امّا نمي دانيم چرا اين تصميمات فقط در شب خوب بود.
صبح كه از خواب بيدار مي شديم مي فهميديم اي بابا كيه كه بتواند از مامان باباش پول بگيرد. اگر مادر ما مي فهميد براي خريدن جوراب پول مي خواهيم هزار تا وصله پينه به آن مي زد، هر چند انگشتان توي جوراب بر اثر كوكهاي مكرر تا مي شد ولي ديگر بهانه اي براي پاره بودن جوراب نداشتيم، حالاچطوري مي خواستيم از آنها براي كاپ و حركات اجتماعي پول بگيريم. حاشا و كلا!
اين امكان پذير نبود . شب بعد تصميم ديگري گرفتيم تصميم گرفتيم، يا خودمان 3 ماه تابستان را كار كنيم پول در بياوريم يا از همۀ بچه ها قدر پول توي جيبشان جمع كنيم و كاپ بخريم. اين تصميمات هم آنشب خيلي خوب بود ولي نمي دانيم چرا صبح كه شد تازه فهميديم اگر ما سر كار بوديم، كي كاپ بگذاريم،و اگر پول را از همه بگيريم پس تبليغات اجتماعي مان چه مي شود؟ و ما تازه مي فهميديم چقدر اين تصميم گرفتن سخت مي باشد و ما تازه فهميديم چرا شب مي خوابيم و صبح بيدار مي شويم مي بينيم خيابانمان را تا ته كنده اند، یا فعالیتهای غافل گیر کننده ای از این قبیل و آقايان راننده وقتي در دست اندازها مي افتند راست مي گويند :
“اي بابا اينا هم كه شب مي خوابند صبح پا مي شوند خيابان را مي كنند !!”
البته ما نمی دانیم آنها از کجا می فهمند که این تصمیمات شبها گرفته می شود؟
و ما به این نتیجه رسیدیم تصمیم گیری به این آسانیها نیست و به قول پدرمان حساب و کتابی دارد که هر کسی از آن سر در نمی آورد.و ما باز هم به این نتیجه رسیدیم برای اینکه در آینده کاره ای بشویم به فکر آشنا شدن با چند آدم کله گنده باشیم زیرا که از این تجربه ها چیزی در نمی آید و ما اگر تا آخر عمرمان هم تجربه کسب کنیم به هیچ جایی نمی رسیم.
اين بود انشاي ما
منبع: