نوشتن در خصوص مناسبساز نبودن شهرهای ایران را میتوان در این دو جمله خلاصه کرد که: «کم و بیش دارد و هیچ ندارد»، یعنی یک شهر کمتر و یک شهر بیشتر، یک منطقه کمتر و یک منطقه بیشتر. دلیل بنده برای چنین استدلالی، شکایتهایی است که گاهگداری از معلولان پایتخت میشنوم و خود نیز توجه شهرداری مشهد به مناسبسازیها در مناطق اعیاننشین و اطراف حرم را نسبت به سایر نقاط بیشتر دیدهام!
به همین جهت بدون اغراق مینویسم که نود درصد شهر برای من ویلچری تفاوتی با جادهای سنگلاخی یا کوه و بیابان ندارد، چون ساختن پیادهرو به صاحبخانهها محول شده که یکی موزائیکها را بالا چیده و آن دیگری پایین اما این تنها نقص پیادهرو برای ویلچریها نیست. چرا که ما برای رفتن به خیابان یا برعکس، گاه مجبوریم مسافتی طولانی را طی کنیم تا پلی مناسب بیابیم و در راه هم باید دعا دعا کنیم که رانندهای پل را مسدود نکرده باشد.
حال آنکه راه به اصطلاح آسفالت نیز پر از چاله است و وجب به وجب آن توسط شرکتهای آب، برق، گاز و… کنده شده و شهرداری بعد از اتمام کار، فقط تپهوار روی این گندهای بیمدیریتی دولتها را در طی سالیان دراز پوشانده!
گفتن از حقوق معلولان و ضرورت مناسبسازی تا زمانی که به سرانجامی قابل قبول نرسد؛ وظیفه هر معلول ایرانی میباشد. بنابراین شکایتم را که شرح گردشی فرهنگی است؛ خلاصه مینویسم تا گوش شنوایی بشنود:
وقتی مدتی پیش، دوستی به کمکم آمد تا بعد از ماهها خانهنشین بودن؛ برای خرید کتاب، به احمدآباد بروم؛ ماشین را توی پارکینگ چهارراه ابوطالب پارک کردیم. فاصله ماشین تا شهرکتاب یا همان مقصد، چند قدم بیشتر نبود. ولی در همین راه کوتاه، دو تخلف شهرداری مشهد بقدری دلگیرم کرد که نتوانستم مانند هزاران گلایه ناگفته دیگر از آنها راحت بگذرم.
مورد اول: وجود سطح شیبدار غیر استاندارد بانک کشاورزی، در همان نزدیکی است که متأسفانه باید عرض کنم تعداد این سطحها در شهر مشهد بیشمارند و من ساخت آنها را فقط هدر دادن بودجه برای تظاهر به اجرای قانون میدانم و بس؛ زیرا چنان شیب تندی دارند که در صورت تردد؛ هر آن احتمال میرود ویلچر به عقب برگردد و فرد ویلچری به زمین بیفتد!
مورد دوم: عدم وجود سطح شیبدار در راه ورود به شهرکتاب و نبودن آسانسور در داخل این مکان است که خرید کتاب و لذت بردن از آثار نویسندگان ایران و جهان را برای من و همنوعانم، در بزرگترین فرشگاه کتاب مشهد سخت میکند!
محمد حشمتیفر-نویسنده