موسیقی هنر بیان احساسات به وسیلهی صداهاست.
موسیقى تراوش احساسات و اندیشههاى آدمى و مبین حالات درونى وى است.
موسیقى به هر نوا و صدایی گفته میشود که شنیدنی و خوشآیند باشد و انسان یا موجودات زنده را دچار تحول کند.
موسیقی بیان احساسات انسان است به وسیله اصوات.
موسیقی هنری است دارای نوا و سکوت.
ارائهی تعریف آکادمیک موسیقی موضوعی است که برای قرنها مورد بحث و کشمکش صاحب نظران بوده است. همچنان هیچ تعریفی از موسیقی وجود ندارد که مورد قبول همه اهل این هنر باشد، طبق یکی از پذیرفتهشدهترین این تعاریف، موسیقی به اصواتی گفته میشود که آگاهانه تولید میشود و تاثیرگذاری متفاوتی در افراد مختلف دارد.
در تأثیرگذاری موسیقی و این که اصالتاً مخاطب آن کیست؟ باید گفت مخاطب حقیقی این هنر، مغز و روان انسانها است، نه حس بینایی و نه حس شنوایی. زیرا این دو چیزی جز واسطه انتقال اصوات فیزیکی به مغز و روان انسانها نیست. تیزگوشترین انسانها که دریافت درونی از معنای موسیقی ندارند، هیچ درکی درباره آن نمیتوانند داشته باشند، حتی تفسیر و چگونگی برداشت انسانهایی که در یک جامعه و در پوشش یک فرهنگ و یک محیط و سرگذشت زندگی میکنند گوناگون است. اگرچه همه آنان از حس شنوایی مساوی برخوردار بوده باشند اما درک موسیقایی هر فردی با فرد دیگر بسیار متفاوت است.
دریک تقسیم بندی میتوانیم موسیقی را به دو دسته تقسیم کنیم: موسیقی طبیعی و موسیقی هنر.
موسیقی طبیعی: عبارت است از اصوات و نغمه هایی که ازطبیعت و یا از حنجره حیوانات شنیده میشود مانند صدای برگها و درختان هنگام وزیدن باد و یا مثل آواز پرندگان وموسیقی هنری: عبارت است از آهنگهایی که انسان با وسایل مصنوعی(چون پیانو، ویولون، گیتار و…) میسازد. تفاوت موسیقی طبیعی و مصنوعی یا هنری را شاید بتوان در این مسئله دانست که آهنگهای طبیعی دارای سیر ملایم و یکنواخت هستند لذا همواره برای انسان جذاب و مفرح و مسرتبخش بوده و بر نشاط انسان به صورت واقعی میافزاید و این مسئله کم و بیش شاید برای همه اتفاق افتاده ولی آهنگهای مصنوعی این گونه نیستند بلکه دارای ارتعاشات و زیر و بمهای گوناگونی هستند و لذا به نسبت این ارتعاشات و زیر و بم ها سلسله اعصاب از آن اثر میپذیرند و چون یکنواخت نیستند اثرات آن میتواند گاهی زیان بخش باشد، در موسیقی هفت دستگاه اصلی و البته دستگاههای فرعی نیز وجود دارد و هرگونه صدایی که انسان تولید کند در یکی از این دستگاهها میگنجد، بالاخره بعد از آن که موسیقی را به طبیعی و هنری تقسیم کردیم
در بخش کوتاه دیگری به موسیقی درمانی می پردازیم:
اولین چیزی که معمولاً با شنیدن کلمه «موسیقی درمانی» به ذهن میآید این است که با پدیده ی پیچیدهای روبرو هستیم. پدیدهای که احتمالاً به دلیل تازگی اش (به خصوص در کشورما)، هنوز از دید بسیاری از مردم عجیب و ناشناخته باقی مانده است.
شاید بهترین راه برای درک موسیقی درمانی مراجعه به زندگی روزانه باشد. بارها تجربه کردهایم که چطور یک موسیقی آرام ما را از اضطراب و خستگی میرهاند و در مقابل، یک موسیقی شاد ما را به دنیای دیگری میبرد.
موسیقی درمانی برخلاف آنچه که بسیاری از مردم میپندارند، فقط برای افرادی که از مشکلات خاصی چون عقب ماندگی ذهنی، تأخیر یافتگی رشد، معلولیت های جسمی و بیماریهای روانی رنج میبرند نیست، بلکه افراد عادی هم میتوانند برای رسیدن به آرامش بیشتر این روش را امتحان کنند.
اگر باور داشته باشیم که موسیقی زبان فطرت انسان است، آنگاه برایمان آسان خواهد بود تا تأثیر موسیقی را بر روح و روان، عواطف و به طور کلی زندگی بشر درک کنیم.
موسیقی، انسان را در رویاها و آرزوها و احساساتش فرو میبرد و هیچکس نمیتواند برای آغاز «موسیقی درمانی» زمان مشخصی را تعیین کند.
شاید مبالغه نکرده باشیم اگر بگوییم که تاریخچه موسیقیدرمانی به قدمت سخنان ارسطو و افلاطون است، اگر چه از نظر علمی «نتنویسی» حدود ۵۰ سال است که ما با این دستاورد جدید آشناییم با این حال استفاده بشر از موسیقی با توجه به ابزار قابل دسترس او کاری آسان بوده است.
ریتم و ملودی که از ارکان اساسی موسیقی است
استرس همیشگی میتواند به قلب آسیب برساند و حتی گرفتگی شریانهای قلبی را تشدید کند،
تحقیقات ثابت کرده است که حداقل 10 دقیقه گوش دادن به موسیقی در روز، توانایی مغز برای کنترل و مهار استرس را افزایش میدهد.