روزنامه آرمان در صفحه گزارش اجتماعی نوشت: تصور کنید فردی از لحظه تولد یا بعد از آن به هر دلیلی یکی یا چند تا از حواس یا ارگان های بدنش از کار افتاده یا کارآیی لازم را نداشته باشد. خوب طبیعی است که این فرد برای مثال نتواند ببیند، بشنود، حرف بزند یا حتی حرکت کند اما طبیعی نیست که نتواند غمگین شود، بخندد، حسرت بکشد یا حتی عاشق بشود.
ازدواجی که سر و سامان نمی گیرد
این گزارش که در روز چهارشنبه بیست و هشتم مرداد 1394 هجری خورشیدی به قلم صبا السادات حسینی انتشار یافته، می افزاید: متاسفانه برخی فکر می کنند این افراد در همه چیز با بقیه فرق دارند و نمی توانند بین معلولیت و شخصیت این افراد مرزی قائل شوند در حالی که احساسات و عواطف افرادی که درگیر معلولیت هستند بیش از دیگران است و این را از تمایل اکثر این افراد به امور هنری می توان درک کرد. عاطفه و احساسات انسانی در این افراد به یک اثر هنری تبدیل می شود تا جایی که بررسی ها نشان می دهد نوادر و نوابغ بسیاری از جمله هنرمندان بزرگ، درگیر معلولیت از انواع مختلف آن بوده اند.
شاعر است؛ شاعری که نمی تواند شعر هایش را بخواند. او برای حرکت کردن و انجام عادی ترین کارهای روزانه اش به کمک دیگران و عمدتا مادرش نیازمند است تا او را در همه کارها همراهی کند. مادرش می گوید او می تواند همه کارهایش را انجام دهد به شرطی که یکی همیشه کنارش باشد و از او مواظبت کند. یکی از کتاب های شعرش را چاپ کرده و با افتخار آن را به من نشان می دهد. بسیار زیبا و لطیف شعر گفته است. با زبان مخصوص خودش که مادرش آن را ترجمه می کند با من صحبت می کند.
زندگی یک شاعر در انزوای کامل
هیچ کس به جز مادرم تا به حال به من بدون در نظر گرفتن معلولیتم نگاه نکرده و این در رفتار همه افرادی که آنها را می شناسم از دوران کودکی برایم تکرار شده است. من هم مانند همه بچه های دیگر دوست داشتم با دیگران بازی کنم و دوستانی داشته باشم اما هیچ کس حاضر نبود با یک پسر بچه که لال است و به درستی نمی تواند راه برود و می لنگد دوستی کند. من مانند همه بچه ها به مدرسه رفتم اما به مدرسه کودکان استثنائی یعنی جایی که همه بچه هایی که معلولیت داشتند آنجا تحصیل می کردند. این جدا کردن برای ما یک مزیت داشت و هزار عیب. مزیتش این بود که دیگر کسی ما را مسخره نمی کرد و از نگاه های کنجکاوانه مردم رها شده بودیم در حالی که بعد از آن دیگر نتوانستم با مردم عادی ارتباط برقرار کنم و حلقه رابطه من با بقیه روز به روز تنگ تر شد. در انزوای کامل رشد کردم و قد کشیدم در حالی که تمام وجودم مملو از عشق به انسان های دیگر و ارتباط با همنوعانم بود اما فقط افرادی که شرایطی نظیر خودم داشتند حاضر می شدند در دایره ارتباطی من باشند. سجاد از روی تمام روزهای زندگی اش رد می شود و به شکل خلاصه دوران سخت و غمگین کودکی و نوجوانی اش را برایم مرور می کند تا به جوانی و بیست سالگی اش می رسد. به روزی که برای نخستین بار طعم دوست داشتن را تجربه کرده و اینکه این تجربه هم مانند بقیه تجربیاتش به ناکامی ختم شده است. از دختری می گوید که دوست خواهرش بوده و مدتی به خانه آنها رفت و آمد می کرده و سجاد بی آنکه بخواهد و بتواند جلوی این احساس را بگیرد به او علاقه مند شده بود. او هنوز هم از یادآوری این خاطره ناراحت می شود ولی مادرش که حرف های او را برایم بازگو می کند می گوید دختری که سجاد به او علاقه داشته یک دختر کاملا سالم بوده و انتخاب او طبیعی بوده است. با وجود این، مادر سجاد می گوید آن دختر خیلی سعی کرد این قضیه را طوری به سجاد بگوید که او ناراحت نشده و احساس کمبود یا حقارت نکند. با اینکه 10سال از این اتفاق گذشته سجاد هنوز هم زندگی اش را بر اساس آن عشق تنظیم کرده و با یادش زندگی می کند.
تشکیل خانواده در اکثر معلولان ناکام می ماند
احساسات و عواطف ویژگی فطری همه انسان هاست و حتی اگر همه جسم و بدن یک فرد ناقص باشد این به بدان معنا نیست که این فرد دیگر ناراحتی، غم، شادی، عشق یا دلبستگی را درک نمی کند. مدیر مسئول انجمن باور و کارشناس معلولان با ذکر این مطلب به «آرمان» می گوید: در بسیاری از موارد حتی دیده شده این افراد این احساسات را بیش از دیگران درک کرده و به دلیل ضعف در یک یا چند حس در بقیه احساسات قوی تر عمل می کنند. سهیل معینی می افزاید: همه افرادی که معلولیت جسمی یا حرکتی دارند نیاز به تشکیل خانواده را در خود احساس می کنند و در 90درصد موارد این افراد نمی توانند به خوبی از پس این نیاز بر آیند و ازدواج کنند. او ادامه می دهد: از سوی دیگر ازدواج با فردی که خودش معلول است برای این افراد ممکن نیست، زیرا اکثر این افراد به مراقبت هایی نیاز دارند که اگر قرار باشد هر دو طرف معلول باشند گذران امور مقدور نمی شود. فردی که نابیناست بدون وجود یک مراقب هیچ کدام از کارهایش را نمی تواند انجام دهد و فرد ناشنوا یا فردی که نمی تواند صحبت کند شاید در انجام کارهایش تا حدی راحت تر باشد اما نمی تواند با کسی ارتباط برقرار کند و درباره معلولان حرکتی و ضایعات نخاعی که وضع بدتر از همه است. این افراد باید یک مراقب دائمی داشته باشند تا در انجام همه کارها آنها را همراهی کند و اگر مادر این مسئولیت را نپذیرد یا به هر دلیلی از پس انجام آن بر نیاید سرنوشت این فرد معلوم نیست که چه خواهد شد. معینی عنوان می کند: با وجود این، همه این افراد محبت و نیاز به آن را درک می کنند و چون از آن محرومند بیش از دیگران به آن واکنش نشان می دهند.
حتی معلولان ذهنی هم عاطفه دارند
یک مددکار اجتماعی نیز درباره مشکلات نگهداری از معلولان به «آرمان» می گوید: برخورد خانواده و جامعه با این افراد در اکثر موارد خوب نیست و همه افراد به اشباه تصور می کنند اگر کسی از نظر جسمی معلول بود از نظر روانی هم معلولیت دارد در حالی که همه این افراد این مسائل را درک می کنند و با آن زندگی می کنند. امیرمحمود حریرچی ادامه می دهد: حتی از نظر علمی اثبات نشده افرادی که معلولیت ذهنی دارند هم می توانند عواطف انسانی مانند محبت و عشق را درک کنند و همه این افراد هم به محبت و عاطفه واکنش نشان می دهند. این استاد دانشگاه می گوید: متاسفانه در برخی موارد رفتارهای مناسبی با این افراد صورت نمی گیرد. گزارش های تکان دهنده ای از وضعیت نگهداری نامناسب این افراد به گوش می رسد که برخی خانواده ها فقط در حد سیر کردن شکم این افراد از آنها نگهداری می کنند. او عنوان می کند: همه بار مسئولیت و نگهداری این افراد بر دوش مادرانشان است و اگر مادری این مسئولیت را نپذیرد سرنوشت نامعلومی در انتظار فرزند معلولش خواهد بود.
*منبع : روزنامه آرمان